نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 5 صفحه : 211
اخنس گفت: من نيز به خدا سوگند چنين احساس مىكنم، سپس برخاست و به سراغ ابو
جهل آمد و همين سؤال را از او كرد كه راى تو درباره سخنانى كه از محمد شنيدى چيست؟
او در جواب گفت چه مىخواهى بشنوم؟ حقيقت اين است كه ما و فرزندان" عبد
مناف" در به چنگ آوردن رياست با هم رقابت داريم آنها مردم را اطعام كردند ما
نيز براى اينكه عقب نمانيم اطعام كرديم، آنها مركب بخشيدند ما نيز مركب بخشيديم،
آنها بخششهاى ديگر داشتند ما نيز داشتيم و به اين ترتيب دوش به دوش يكديگر پيش
مىرفتيم.
اكنون آنها مىگويند ما پيامبرى داريم كه وحى آسمانى بر او نازل مىشود، اما
ما چگونه مىتوانيم در اين موضوع با آنها رقابت كنيم؟! و اللَّه لا نؤمن به ابدا و
لا نصدقه: به خدا سوگند هرگز به او ايمان نخواهيم آورد و نه او را تصديق خواهيم
نمود، اخنس برخاست و مجلس او را ترك گفت.
در روايت ديگرى مىخوانيم كه روزى" اخنس بن شريق" با" ابو
جهل" روبرو شد، در حالى كه هيچكس ديگر در آنجا نبود، به او گفت. راستش را بگو
محمد صادق است يا كاذب؟ هيچ كس از قريش در اينجا غير از من و تو نيست كه سخنان ما
را بشنود.
ابو جهل گفت واى بر تو و اللَّه به عقيده من او راست مىگويد و هرگز دروغ
نگفته است ولى اگر بنا شود خاندان محمد همه مناصب را به چنگ آورند: پرچم حج، آب
دادن به حجاج، پردهدارى كعبه، و مقام نبوت، براى بقيه قريش چه باقى مىماند؟! [1] از اين روايات
و مانند آنها استفاده مىشود كه بسيارى از دشمنان سرسخت پيامبر ص در باطن به صدق
گفتار او معترف بودند اما رقابتهاى قبيلگى و مانند آن، به آنها اجازه نمىداد، و
يا شهامت آن را نداشتند كه رسما ايمان آورند.
البته اين را نيز مىدانيم كه اين گونه اعتقاد باطنى ما دام كه با روح تسليم
[1] روايات فوق از تفسير المنار و
تفسير مجمع البيان در ذيل آيه اقتباس شده است.
نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 5 صفحه : 211