نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 5 صفحه : 120
بر مىآيد كه
آنها از خود نفى علم مىكنند و همه چيز را به خدا وامىگذارند.
ولى ميان اين
دو تضاد و اختلافى نيست، بلكه مربوط به دو مرحله است، در نخستين مرحله كه آيه مورد
بحث اشاره به آنست، انبياء در پاسخ سؤال پروردگار اظهار ادب كرده، و از خود نفى
علم نموده، و همه چيز را موكول به علم خدا مىكنند، ولى در مراحل بعد آنچه را
مىدانند در مورد امت خود بازگو مىكنند و گواهى مىدهند، اين درست به آن مىماند
كه گاهى استاد به شاگرد خود مىگويد كه پاسخ فلان شخص را بده، شاگرد نخست اظهار
ادب كرده و علم خود را در برابر علم او هيچ توصيف مىكند و پس از آن آنچه را
مىداند مىگويد.
ديگر اينكه
چگونه انبيا از خود نفى علم مىكنند با اينكه آنها علاوه بر علم عادى بسيارى از
حقايق پنهانى را از طريق تعليم پروردگار مىدانند؟! گرچه در پاسخ اين سؤال مفسران
بحثهاى گوناگونى دارند، ولى به عقيده ما روشن است كه منظور انبياء آن است كه علم
خود را در برابر علم خدا هيچ بشمرند و در حقيقت چنين است، هستى ما در برابر هستى
بىپايان او چيزى نيست و علم ما در برابر علم او علم محسوب نمىشود، و خلاصه"
ممكن" هر چه باشد در برابر" واجب" چيزى ندارد و به تعبير ديگر:
دانش انبياء اگر چه در حد خود دانش قابل ملاحظهاى است ولى با مقايسه به دانش
پروردگار چيزى محسوب نمىشود.
و در حقيقت
عالم واقعى كسى است كه در همه جا و هر زمان حاضر و ناظر و از پيوند تمام ذرات عالم
با خبر و از تمام خصوصيات اين جهان كه يك واحد بهم پيوسته است آگاه باشد، و اين
صفت مخصوص ذات پاك خدا است.
از آنچه
گفتيم روشن مىشود كه اين آيه دليل بر نفى هر گونه علم غيب از پيامبران و امامان
نمىشود، آن چنان كه بعضى پنداشتهاند، زيرا" علم غيب" بالذات مربوط به
كسى است كه همه جا و هر زمان حاضر است، و غير او بالذات چنين علمى را ندارد بلكه
آنچه را خدا از غيب به او تعليم داده است مىداند، شاهد اين
نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 5 صفحه : 120