نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 3 صفحه : 175
راه مكه را پيش گرفتند، هنگامى كه به سرزمين" روحاء" رسيدند از كار
خود سخت پشيمان شدند و تصميم به مراجعت به مدينه و نابود كردن باقيمانده مسلمانان
گرفتند، اين خبر به پيامبر ص رسيد فورا دستور داد كه لشكر احد خود را براى شركت در
جنگ ديگرى آماده كنند، مخصوصا فرمان داد كه مجروحان جنگ احد به صفوف لشگر
بپيوندند، يكى از ياران پيامبر ص ميگويد:
من از جمله مجروحان بودم ولى زخمهاى برادرم از من سختتر و شديدتر بود، تصميم
گرفتيم هر طور كه هست خود را به پيامبر ص برسانيم، چون حال من از برادرم كمى بهتر
بود هر كجا برادرم بازميماند او را بدوش ميكشيدم و با زحمت، خود را بلشكر رسانيديم
و به اين ترتيب پيامبر ص و ارتش اسلام در محلى بنام" حمراء الاسد" كه از
آنجا به مدينه هشت ميل فاصله بود رسيدند و اردو زدند.
اين خبر به لشكر قريش رسيد و مخصوصا از اين مقاومت عجيب و شركت مجروحان در
ميدان نبرد وحشت كردند و شايد فكر ميكردند ارتش تازه نفسى نيز از مدينه به آنها
پيوسته.
در اين موقع جريانى پيش آمد كه روحيه آنها را ضعيفتر ساخت و مقاومت آنها را
درهم كوبيد، و آن اين كه يكى از مشركان بنام" معبد الخزاعى" از مدينه
بسوى مكه ميرفت و مشاهده وضع پيامبر ص و يارانش او را بسختى تكان داد، عواطف
انسانى او تحريك شد و به پيامبر ص گفت: مشاهده وضع شما براى ما بسيار ناگوار است،
اگر استراحت ميكرديد براى ما بهتر بود. اين سخن را گفت و از آنجا گذشت و در
سرزمين" روحاء" به لشكر ابو سفيان رسيد، ابو سفيان از او در باره پيامبر
اسلام ص سؤال كرد، او در جواب گفت: محمد را ديدم با لشكرى انبوه كه تا كنون همانند
آن را نديده بودم، در تعقيب شما هستند و بسرعت پيش مىآيند!.
ابو سفيان با نگرانى و اضطراب گفت: چه مىگويى؟ ما آنها را كشتيم و مجروح
ساختيم و پراكنده نموديم، معبد الخزاعى گفت: من نمىدانم شما چه
نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 3 صفحه : 175