" اينجا است كه او نيز به جستجو برمىخيزد و نگاهى به سوى
دوزخ مىافكند ناگهان دوست خود را در وسط جهنم مىبيند"! (فَاطَّلَعَ
فَرَآهُ فِي سَواءِ الْجَحِيمِ) [2]
***
او را مخاطب ساخته" صدا مىزند: به خدا سوگند چيزى نمانده بود كه مرا نيز
سقوط دهى و به هلاكت بكشانى"! (قالَ تَاللَّهِ إِنْ
كِدْتَ لَتُرْدِينِ) [3]
***
چيزى
نمانده بود كه وسوسههاى تو در قلب صاف من اثر بگذارد، و مرا به همان خط انحرافى
كه در آن بودى وارد كنى" اگر لطف الهى يار من نشده بود و نعمت پروردگارم به
كمكم نمىشتافت من نيز امروز با تو در آتش دوزخ احضار مىشدم"! (وَ
لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ).
اين توفيق
الهى بود كه رفيق راه من شد، و اين دست لطف هدايتش بود كه مرا نوازش داد و رهبرى
كرد.
***
در اينجا
به دوست جهنميش رو مىكند و اين سخن را به عنوان سرزنش به ياد او مىآورد و
مىگويد: آيا تو نبودى كه در دنيا مىگفتى" ما هرگز نمىميريم"؟ (أَ
فَما نَحْنُ بِمَيِّتِينَ).
[1]" مطلعون" از ماده"
اطلاع" به معنى سركشيدن و جستجو كردن و بر چيزى مشرف شدن و آگاهى گرفتن است.