نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 12 صفحه : 494
باز آن عالم بزرگوار با همان خونسردى
مخصوص به خود جمله سابق را تكرار كرد و گفت:" به تو گفتم تو هرگز توانايى
ندارى با من صبر كنى" (قالَ أَ
لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً).
تنها تفاوتى كه با جمله گذشته دارد اضافه كردن كلمه" لك" است كه
براى تاكيد بيشتر است، يعنى من اين سخن را به شخص تو گفتم.
***
موسى ع به ياد پيمان خود افتاد، توجهى توأم با شرمسارى، چرا كه دو بار
پيمان خود را- هر چند از روى فراموشى- شكسته بود، و كم كم احساس مىكرد كه گفته
استاد ممكن است راست باشد و كارهاى او براى موسى در آغاز غير قابل تحمل است، لذا
بار ديگر زبان به عذرخواهى گشود و چنين گفت:
اين بار نيز از من صرفنظر كن، و فراموشى مرا ناديده بگير، اما" اگر بعد
از اين از تو تقاضاى توضيحى در كارهايت كردم (و بر تو ايراد گرفتم) ديگر با من
مصاحبت نكن چرا كه تو از ناحيه من ديگر معذور خواهى بود" (قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَها فَلا
تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً).
اين جمله حكايت از نهايت انصاف و دورنگرى موسى مىكند، و نشان مىدهد كه او در
برابر يك واقعيت، هر چند تلخ، تسليم بود، و يا به تعبير ديگر بعد از سه بار آزمايش
براى او روشن مىشد كه ماموريت اين دو مرد بزرگ از هم جدا است، و به اصطلاح آبشان
در يك جوى نمىرود!
***
بعد از اين گفتگو و تعهد مجدد" موسى با استاد به راه
افتاد، تا به قريهاى رسيدند و از اهالى آن قريه غذا خواستند، ولى آنها از ميهمان
كردن اين دو مسافر خوددارى كردند" (فَانْطَلَقا
حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ
يُضَيِّفُوهُما).
نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 12 صفحه : 494