نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 11 صفحه : 272
خبر مىدادند كه نوزاد دختر است آتش خشم و اندوه جان او را در بر مىگرفت [1] داستان"
وئاد" پر از حوادث بسيار دردناك و چندش آور است.
از جمله نقل كردهاند مردى خدمت پيامبر آمد، اسلام آورد، اسلامى راستين، روزى
خدمت رسول خدا ص رسيد و سؤال كرد آيا اگر گناه بزرگى كرده باشم توبه من پذيرفته
مىشود، فرمود: خداوند تواب و رحيم است، عرض كرد اى رسول خدا گناه من بسيار عظيم
است، فرمود: واى بر تو هر قدر گناه تو بزرگ باشد، عفو خدا از آن بزرگتر است.
عرض كرد اكنون كه چنين مىگويى بدان: من در جاهليت به سفر دورى رفته بودم، در
حالى كه همسرم باردار بود، پس از چهار سال باز گشتم، همسرم به استقبال من آمد،
نگاه كردم دختركى در خانه ديدم، پرسيدم دختر كيست؟
گفت دختر يكى از همسايگان است!.
من فكر كردم ساعتى بعد به خانه خود مىرود اما با تعجب ديدم نرفت، غافل از
اينكه او دختر من است و مادرش اين واقعيت را مكتوم مىدارد، مبادا بدست من كشته
شود.
سرانجام گفتم راستش را بگو اين دختر كيست؟ گفت: به خاطر دارى هنگامى كه به سفر
رفتى باردار بودم، اين نتيجه همان حمل است و دختر تو است!.
آن شب را با كمال ناراحتى خوابيدم، گاهى به خواب مىرفتم و گاهى بيدار مىشدم،
صبح نزديك شده بود، از بستر برخاستم و كنار بستر دخترك رفتم در كنار مادرش به خواب
رفته بود، او را بيرون كشيدم و بيدارش كردم و گفتم همراه من به نخلستان بيا.
او به دنبال من حركت مىكرد تا نزديك نخلستان رسيديم، من شروع