" و مملو از خشم و غضب مىگردد (وَ
هُوَ كَظِيمٌ) [1]
***
كار به همين جا پايان نمىگيرد او براى نجات از اين ننگ
و عار كه به پندار نادرستش، دامنش را گرفته" از قوم و قبيله خود به خاطر اين
بشارت بدى كه به او داده شده است متوارى مىگردد" (يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ).
باز هم، موضوع خاتمه نمىيابد بلكه او دائما در اين فكر غوطهور است كه"
آيا اين ننگ را بر خود بپذيرد و دختر را نگهدارد و يا آن را زنده در زير خاك پنهان
سازد"! (أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ
فِي التُّرابِ).
در پايان آيه اين حكم ظالمانه و شقاوت آميز غير انسانى را با صراحت هر چه
بيشتر محكوم كرده و مىگويد:" بدانيد حكمى را كه آنها مىكردند، حكم زشت و
بدى بود" (أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ).
***
سرانجام ريشه اين همه آلودگيها و بدبختيها را چنين معرفى مىكند كه اينها
همه زائيده عدم ايمان به آخرت است" آنهايى كه ايمان به سراى ديگر ندارند صفات
زشت و شوم خواهند داشت" (لِلَّذِينَ
لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ).