نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 10 صفحه : 86
و به هر حال
ما نمىتوانيم از ظاهر آيات قرآن كه مىگويد: مادر يوسف آن روز زنده بود، بدون
مدرك قاطعى چشم بپوشيم و آن را توجيه و تاويل كنيم.
7- بازگو
نكردن سرگذشت براى پدر
در روايتى از
امام صادق ع مىخوانيم هنگامى كه يعقوب به ديدار يوسف رسيد به او گفت: فرزندم دلم
مىخواهد بدانم برادران با تو دقيقا چه كردند.
يوسف از پدر
تقاضا كرد كه از اين امر صرف نظر كند، ولى يعقوب او را سوگند داد كه شرح دهد.
يوسف گوشهاى
از ماجرا را براى پدر بيان كرد تا آنجا كه گفت برادران مرا گرفتند و بر سر چاه
نشاندند و به من فرمان دادند، پيراهنت را بيرون بياور من به آنها گفتم شما را به
احترام پدرم يعقوب سوگند مىدهم كه پيراهن از تن من بيرون نياوريد و مرا برهنه
نسازيد، يكى از آنها كاردى كه با خود داشت بركشيد و فرياد زد پيراهنت را بكن! ...
با شنيدن اين جمله، يعقوب طاقت نياورد، صيحهاى زد و بيهوش شد و هنگامى كه به هوش
آمد از فرزند خواست كه سخن خود را ادامه دهد اما يوسف گفت تو را به خداى ابراهيم و
اسماعيل و اسحاق، سوگند كه مرا از اين كار معاف دارى، يعقوب كه اين جمله را شنيد
صرف نظر كرد. [1] و اين نشان مىدهد كه يوسف به هيچوجه علاقه
نداشت، گذشته تلخ را در خاطر خود يا پدرش تجديد كند، هر چند حس كنجكاوى يعقوب را
آرام نمىگذاشت.