responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير نمونه‌ ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 10  صفحه : 363

شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمل كند، از ابراهيم خواست كه آن مادر و فرزند را به نقطه ديگرى ببرد، و ابراهيم طبق فرمان خدا در برابر اين درخواست تسليم شد.

اسماعيل و مادرش هاجر را به سرزمين مكه كه در آن روز يك سرزمين خشك و خاموش و فاقد همه چيز بود آورد، و در آنجا گذارد، و با آنها خدا حافظى كرد و رفت.

چيزى نگذشت كه اين كودك و آن مادر در آن آفتاب گرم و داغ تشنه شدند، هاجر براى نجات جان كودكش سعى و تلاش فراوان كرد، اما خدايى كه اراده كرده بود، آن سرزمين يك كانون بزرگ عبادت گردد، چشمه زمزم را آشكار ساخت، چيزى نگذشت كه قبيله بيابانگرد" جرهم" كه از نزديكى آنجا مى‌گذشتند، از ماجرا آگاه شدند و در آنجا رحل اقامت افكندند و" مكه" كم كم شكل گرفت.

سپس ابراهيم دعاى خودش را اين چنين ادامه مى‌دهد:

" خداوندا! اكنون كه آنها در اين بيابان سوزان براى احترام خانه بزرگ تو مسكن گزيده‌اند، تو قلوب گروهى از مردم را به آنها متوجه ساز و مهر آنها را در دلهايشان بيفكن" (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ‌).

" و آنها را از انواع ميوه‌ها (ثمرات مادى و معنوى) بهره‌مند كن، شايد شكر نعمتهاى تو را ادا كنند" (وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ‌).

***
و از آنجا كه يك انسان موحد و آگاه مى‌داند كه علم او در برابر علم خداوند محدود است و مصالح او را تنها خدا مى‌داند، چه بسا چيزى از خدا بخواهد كه صلاح او در آن نيست، و چه بسا چيزهايى كه نخواهد اما صلاح او در آنست، و گاهى مطالبى در درون جان او است كه نمى‌تواند همه را بر زبان‌

نام کتاب : تفسير نمونه‌ ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 10  صفحه : 363
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست