آرى، محال
است كسى باطل را با اعتراف به باطل بودنش پيروى كند، و شقاوت را با علم به اينكه
شقاوت و خسران است طلب نمايد، هم چنان كه در اين باره نيز فرموده:(فِطْرَتَ
اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ)[2].
و اين نه
تنها انسان است كه چنين نمىكند، بلكه هيچ علت و سببى جز غايتى را كه سازگار با
طبع او است هدف همت قرار نمىدهد، و جز كارهايى كه خير و سعادتش را تامين كند
مرتكب نمىشود، و اگر هم احيانا به انسانى و يا سببى از اسباب ديگر برخوريم كه بر
خلاف اين قاعده عملى را انجام داده يا اثرى را از خود نشان داده است بايد اين
برخورد خود را سطحى دانسته و آن را تخطئه كنيم.
اين است آن
معنايى كه دقت و تامل در آيه آن را اقتضا مىكند، و همانطورى كه گفتيم استفاده اين
معنا وقتى است كه جمله(فَرِيقاً هَدى ...) حال از ضمير
تعودون باشد و وجه شباهت عود را به بدء بيان كند،
چه اينكه آن را متصل به ما قبل و مبين علت آن بدانيم، و يا آنكه آن را جملهاى
مستانفه بگيريم.
و اما مفسرين
ديگر، گويا همه در اين معنا اتفاق دارند كه جمله(فَرِيقاً
هَدى) حالى است كه تنها كيفيت عود را بيان مىكند، نه
عود و بدء را، و چنين پنداشتهاند كه جهت اشتراك و وجه شباهت
عود به بدء چيز ديگرى است كه در كلام ذكر نشده است[3].
بله، كسانى
هم ديده مىشوند كه جمله مزبور را بيان كيفيت عود و بدء هر دو گرفتهاند، و ليكن
اين اشخاص كسانى هستند كه به منظور فرار از محذور جبر منظور از بدء را سرتاسر
زندگى دنيا و منظور از عود را طول زندگى آخرت گرفتهاند، نه ابتداى آن دو[4]. و خواننده عزيز ملاحظه كرد كه ما
مقصود از عود و بدء را ابتداى وجود در اين دو نشات گرفتيم و محذور جبر هم لازم
نيامد.
[اختلاف
مفسرين در بيان ارتباط جمله:(كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ
...) با آيات قبل از آن]
كوتاه سخن،
مفسرين بعد از اتفاق مزبور در بين خود اختلاف كردهاند در اينكه اين كلام
[1] اى كسانى كه براى شما كتاب آسمانى فرستاده شد ايمان آوريد به
قرآن كه فرو فرستاديم، كه تصديق كننده تورات و انجيل شما است پيش از آنكه به
روىتان از اثر ضلالت خط محو و خذلان كشيم.