responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 7  صفحه : 72

الاولين شايد جهت اينكه نام گوينده (كفار) را اظهار كرد و فرمود:(يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا) اين باشد كه خواست بفهماند چه چيز آنان را بر اين داشت كه چنين نسبت ناروايى به قرآن دهند.

(وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ) نهى مى‌كنند از آن، يعنى از پيروى آن، و ناى به معناى دور شده است، و قصرى كه در جمله‌(وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ) به كار رفته قصر قلب است‌[1] زيرا كفار خيال مى‌كردند اگر مردم را از پيروى قرآن نهى كنند و آنان را از قرآن دور سازند قرآن را هلاك كرده و دعوت خدايى را از بين مى‌برند، و با اينكه خداى تعالى خواه ناخواه نور خود را تمام مى‌كند، لا جرم اين بى‌نوايان دارند خود را هلاك مى‌كنند و نمى‌فهمند.

(وَ لَوْ تَرى‌ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ ...) بيان عاقبت انكار و اصرارشان بر كفر و سرانجام اعراضشان از آيات الهى است.

(يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا ...) بنا بر اينكه قرائت نكذب بفتح با، و نكون بفتح نون باشد، معناى آيه اين است كه: كفار آرزو مى‌كنند بار ديگر به دنيا برگشته و در سلك مؤمنين درآيند، باشد كه از عذاب آتش قيامت رهايى يابند. اين آرزويشان نظير همان انكار شرك به خدا و سوگند دروغ خوردنشان از باب ظهور ملكات نفسانى‌شان مى‌باشد زيرا كفار همانطورى كه دروغ، ملكه نفسانيشان بود، آرزوى خيرات و منافعى هم كه از آنان فوت شده، مخصوصا وقتى كه فوت آن مستند به اختيار خودشان و قصور تدبير در عملشان باشد خود ملكه ديگرى است در نفسشان، هم چنان اظهار تاسف و تحسرى هم كه درباره كوتاهى در امر قيامت مى‌كنند،- كه به زودى بحث آن خواهد آمد- ملكه ديگرى است در نفس آنان.

علاوه بر اينكه آرزوى امر محال صحيح است، همانطورى كه آرزوى امرى كه ممكن هست و ليكن متعسر و دشوار است صحيح است، نظير آرزوى برگشتن ايام گذشته و امثال آن، هم چنان كه اين شاعر عرب در شعر خود چنين آرزويى كرده و گفته است:

ليت و هل ينفع شيئا ليت‌

ليت الشباب بوع فاشتريت‌

اى كاش- و آيا گفتن اى كاش سودى دارد؟!- بهر حال، اى كاش جوانى خريد و


[1] قصر قلب آن است كه حكمى را از موضوعى گرفته مخصوص و منحصر در موضوع ديگرى كنند، چنان كه به كسى كه مى‌پندارد كه مثلا زيد آمده است، گفته شود: تنها عمرو آمده يا گفته شود جز عمرو كسى نيامده.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 7  صفحه : 72
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست