نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 519
آدمى را به دفاع بيجا
و جانبدارى ناروا وامىدارد، و از همين جا مىتوان فهميد كه مقصود از
قول آن گفتارى است كه اگر انسان آن را بگويد ممكن است نفعى عايد طرف بشود، و
يا ضررى متوجه او بگردد. ذكر عدالت نيز دلالت بر اين دارد، چون معلوم مىشود قول
مزبور مانند شهادت و قضاوت و امثال آن دو قسم است يكى ظلم و ديگرى عدل.
بنا بر اين،
معناى آيه اين مىشود كه: بايد مراقب گفتارهاى خود باشيد، و زبان خود را از
حرفهايى كه براى ديگران نفع و يا ضرر دارد حفظ كنيد، و عاطفه قرابت و هر عاطفه
ديگرى شما را به جانبدارى بيجا از احدى وادار نكند. و به تحريف گفتههاى ديگران و
تجاوز از حق و شهادت بناحق يا قضاوت ناروا وادار نسازد، و خلاصه بناحق جانب آن كس
را كه دوستش مىداريد رعايت ننموده و حق آن كسى را كه دوستش نمىداريد، باطل
مسازيد .
در مجمع
البيان گفته است: آيه مورد بحث با همه كوتاهى و كمى حروفش مشتمل بر دستورات بليغى
در باره اقارير، شهادتها، وصيتها، فتاوى، قضاوتها، احكام، مذاهب و امر به معروف و
نهى از منكر است[1].
(وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ...) راغب در مفردات خود مىگويد:
عهد به معناى حفظ و چيزى را در اين حال و آن حال مورد مراقبت قرار دادن است[2]. و اين معناى صحيحى است كه وى
كرده، و لذا كلمه مذكور هم بر دستورات و تكاليف شرعى اطلاق مىشود، و هم بر پيمان
و ميثاق و بر نذر و سوگند.
[مراد از
عهد خدا كه به وفا به آن امر شده، دستورات الهى است]
و ليكن در
قرآن كريم اين لفظ بيشتر در دستورات الهى استعمال مىشود، مخصوصا در آيه مورد بحث
كه به اسم پروردگار (اللَّه) اضافه شده، مورد بحث آيه هم مناسب با همين معنا است.
البته ممكن هم هست بگوييم مقصود از عهد در اينجا پيمان و ميثاق است،
هم چنان كه مىگوييم: من با خدا عهد بستهام كه چنين و چنان كنم و در
غير اينجا هم به اين معنا آمده، مانند آيه(وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ
إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلًا)[3] و بنا بر
اينكه كلمه عهد به اين معنا باشد اضافه شدنش به اسم
اللَّه مثل اضافه شدن شهادت به آن اسم در آيه(وَ لا
نَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ)[4] براى اشاره
به اين است كه طرف معامله خداى تعالى است.
در اين آيه
بعد از بيان وظايف مذكور آن را با جمله(ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ
لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ)