نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 487
(ستمگران) از تسويلات
متبوع خود (شيطان) لذت برده از اين راه گناهانى را مرتكب مىشود، و اين روش را آن
قدر ادامه مىدهد تا آنكه خداوند متبوع او را ولى او و او را در تحت ولايت آن
متبوع قرار دهد.
حرف
باء در جمله(بِما كانُوا يَكْسِبُونَ) براى سببيت
و يا مقابله است، و مىرساند كه قرار دادن اين ولايت خود مجازاتى است كه خداوند
ستمگران را در قبال ظلمهايى كه مرتكب شدند كيفر مىدهد، نه اينكه مجازات ابتدايى و
بدون گناه بوده باشد. و اين همان معنايى است كه آيه(يُضِلُّ
بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا
الْفاسِقِينَ) آن را بيان مىكند[1].
در آيه مورد
بحث از غيبت به تكلم التفات شده يعنى سياق غيبت پيشين تبديل به خطاب به رسول خدا
شده تا اينكه بيان حقايق را اختصاص به رسول خدا داده باشد، چون قوم لايقى براى
تلقى اين گونه حقايق نبودند، و اگر به تكلم التفات شده و حال آنكه ممكن بود به نحو
ديگر بشود براى اين است كه تكلم براى راز در ميان نهادن مناسبتر است البته در
آيات مورد بحث التفاتهاى ديگرى نيز به كار رفته كه خواننده محترم خود مىتواند با
كمى دقت به نكات آنها پى برد.
(يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ ...) در اين خطاب
اشكالى كه ممكن بود متوجه حجت سابق شود دفع شده، و آن اين است كه اگر كفار اعتراف
مىكنند كه پيروىشان از ولايت شيطان به سوء اختيارشان برده، به خاطر جهل و غفلتى
كه داشتند معذورند، زيرا ايشان هرگز خيال نمىكردند كه ارتكاب معاصى و تمتع از
لذات مادى آدمى را به تدريج به ولايت ظالمين و ولايت شيطان مىكشاند، و در نتيجه
دچار شقاوتى مىكند كه بعد از آن سعادتى نيست. گو اينكه فى الجمله زشتى هر گناه را
مىدانستند، و ليكن از چنين سرانجامى غافل بودند، و مؤاخذه غافل صحيح نيست.
آيه مورد بحث
اين اشكال را دفع مىكند، و از ايشان مىپرسد آيا انبيا به سوى شما گسيل شدند يا
نه؟ و آيا آيات خداى را به خاطرتان آوردند؟ و شما را از روز رستاخيز و سرانجام
گناه و كفر خبر دادند يا خير؟ و چون به همه اينها اقرار دارند قهرا حجت تمام است و
ديگر محلى براى اشكال فوق باقى نيست.
[1] با آن( قرآن) بسيارى را گمراه مىكند و بسيارى را هدايت
مىكند و به جز فاسقان كسى را با آن گمراه نمىكند. سوره بقره آيه 26
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 487