نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 48
نتيجهاى را كه از آن
گرفتيم تصديق دارد، براى اينكه در دو جاى اين سوره يعنى در اين آيه و در آيه
61 قهر را به عنوان اسمى از اسماى خدا ذكر كرده، در حالى كه اگر قهر او مانند
قهر بندگان بود بايد به عنوان وصف ذكر مىفرمود.
گر چه در هر
دو موضع آن را مقيد به(فَوْقَ عِبادِهِ) كرده و اتفاقا تا
آنجا هم كه ما ياد داريم اين كلمه در جايى استعمال مىشود كه مقهور از صاحبان عقل
(انس و جن و ملك) باشد، بخلاف لفظ غلبه كه هم در آنان استعمال مىشود
و هم در غير آنان مانند جمادات و مايعات و امثال آن، و لذا راغب هم لفظ قهر را به
ذليل ساختن كه ظهورش در صاحبان عقل بيشتر است تفسير نموده[1]
و ليكن صرف غلبه استعمال باعث نمىشود كه اين كلمه در غير مورد صاحبان عقل به هيچ
عنايتى صادق نيايد.
خداى سبحان
در اين دو آيه، مساله رساندن خير و شر را به خود نسبت داده و فرموده است: او است
كه به رسانيدن خير و شر به بندگان و به اجبار و ذليل ساختن آنان به قبول خير و شر
خود و همچنين به آنچه مىكنند و به آثارى كه دارند بر آنان قاهر است، و ما يملك
آنان را، مالك و بر مقدورات آنان قادر است. و چون رساندن خير و شر به ديگران هم
نسبت داده مىشود لذا با گفتن(وَ هُوَ الْحَكِيمُ
الْخَبِيرُ) قهر خود را از قهر ديگران جدا و متميز ساخته و معلوم كرد كه قهر او
مانند قهر ديگران از روى جهل و گزاف نيست، و مثل ديگران در قهرش و در هيچ كار
ديگرش دچار خبط و غلط نمىشود.