نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 416
وجودشان درآورده،
فرمانبران را ثواب و پاداش و مستكبرين را كيفر دهد، و اين موجودات بدون احتياج به
پروردگارشان هر چه بخواهند بكنند، و خداوند هيچ دخالتى در كار آنها نداشته باشد،
تنها گاهى كه از پارهاى نافرمانيها بر آنان غضب كند، از كمينگاه خود بيرون آمده
جلو مشيت و كيد آنان را گرفته و مشيت خود را اعمال كند؟ به اين صورت كه در علل و
اسباب هستى دخالت نموده، و بر خلاف اقتضاى آنها حوادثى را ايجاد كند كه خودش
بخواهد. و معلوم است كه اين مفسرين ناگزيرند اين مداخلات استثنايى خدا را بدين
گونه بدانند كه خداوند قانون عليت و معلوليتى را كه در مورد غضب او است ابطال
نموده آن گاه اراده خود را در آن مورد اجرا نمايد. چون اگر بگويند خداوند اراده
خود را در اين موارد هم به دست اسباب و علل طبيعى اجرا مىكند باز در حقيقت تاثير
و عليت را براى اسباب طبيعى قائل شدهاند نه براى خداوند، و اتفاقا همين حرفها را
هم زدهاند، و در خوارق عادات و معجزات گفتهاند كه اينگونه خوارق تنها به اراده
الهى و به نقض قانون عليت عمومى انجام مىيابد، و اين مخالف گفتار خود آنان است كه
مىگفتند:
موجودات در
اصل حدوث محتاج به خداى تعالى هستند، و اما در بقا هيچ احتياجى به او ندارند.
پس آنها يا
بايد بطور كلى بگويند: عالم با همه وسعت و پهناوريش و با همه دقت و ظرافتى كه در
نظام او است مستقل و بى نياز از خدا است، و خداوند بعد از ايجاد آن ديگر هيچ
تاثيرى در اجزاى آن و در تحولات واقع در آن ندارد. و يا آنكه بگويند: خداوند هم
خالق و پديد آورنده عالم است و هم در بقاى آن افاضه وجود مىكند و خلاصه تمامى
موجودات هم در حدوث و هم در بقا محتاج خداى تعالى هستند.
و چون قرآن
كريم بطورى كه ملاحظه كرديد قول اول را رد مىكند، و در آيات بسيارى خلقت را عمومى
و تسلط غيبى خدا را بر ظاهر و باطن و اول و آخر و ذوات و افعال و حدوث و بقاى اشيا
اثبات مىكند، لذا جز به قول دوم نمىتوان معتقد شد. براهين عقلى هم همين را كه از
آيات استفاده مىشود تاييد مىكند.
پس، از آنچه
گذشت معلوم شد كه جمله(اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ) به عموم
ظاهريش باقى است. و هيچ مخصص عقلى و يا شرعى آن را تخصيص نزده است.
[بيان
آيات]
(قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ
عَمِيَ فَعَلَيْها ...) در مجمع البيان مىگويد: كلمه
بصيرة به معناى بينه و دلالتى است كه به وسيله آن هر چيز آن طور كه هست ديده
شود، و كلمه بصائر جمع آن است.[1]
بعضى از مفسرين ديگر