نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 203
هم به معناى منع است،
و از همين جهت كه متضمن معناى ضميمه كردن است به طور استعاره در ترش كردن و درهم
كشيدن صورت و وجه استعمال شده و گفته مىشود: هو باسل و متبسل الوجه- او كج
خلق و ترش رو است ، از جهت اينكه متضمن معناى منع است، هر مال حرام و مرتهن
را بسل مىگويند، در قرآن هم كه فرمود:(وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما
كَسَبَتْ) به همين معنا است و مقصود
محروم بودن از ثواب است. فرقى كه بين كلمه حرام و بسل
وجود دارد اين است كه حرام هم ممنوع به حكم را شامل مىشود و هم ممنوع قهرى را، و
اما بسل تنها به معناى ممنوع قهرى است، و از همين جهت خداى تعالى
مىفرمايد: (أُولئِكَ الَّذِينَ
أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا ) يعنى
آنان كسانى هستند كه به جرم گناهانشان، از ثواب عمل نيكشان هم محروم شدهاند.[1] در مجمع البيان مىگويد:
ابسلته بجريرته معنايش اين است كه من فلانى را به گناه خودش حواله دادم، و
كلمه مستبسل به معناى كسى است كه تن به قضا داده و از نظر اينكه
مىداند راه خلاصى ندارد تسليم شده است.- تا آنجا كه مىگويد- اخفش گفته: كلمه
تبسل در آيه شريفه به معناى مجازات است، و بعضى گفتهاند: به معناى گروگان
بودن است، و به هر تقدير معناى آيه روشن است، چون معانيى كه براى اين كلمه
كردهاند همه شبيه و نزديك به هم مىباشند.[2]
در اين آيه مىفرمايد: با كسانى كه دين خود را بازيچه گرفتهاند، متاركه
كن تدين و گرويدن به خواستههاى نفسشان را لهو و لعب به دين شمرده، و اين
خود اشاره به اين است كه آنان دين حق و صحيحى دارند، و آن همان دينى است كه
فطرتشان آنان را به آن دين دعوت مىكند، پس جا دارد كه همان نداى و جدان خود را
لبيك گفته و آن را به طور جد پذيرفته و بدين وسيله دين خداى را از خلط و تحريف دور
بدارند، و ليكن بدبختانه دين را بازيچه پنداشتند، و آن را مانند اسباببازى به هر
طرف كه بخواهند، و به هر صورتى كه هواى نفسشان بگويد مىچرخانند.
سپس عطف به
اين معنا مىفرمايد:(وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا) چون بين
فريب خوردن از دنيا و بازيچه گرفتن دين خدا، ملازمه است، وقتى انسان نسبت به كام
گرفتن از لذتهاى مادى، افسار گسيخته شد و همه كوشش خود را، صرف آن نمود، قهرا از
كوشش در دين حق