نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 188
به هر حال بايد دانست
كه اين رسل همان كاركنان و اعوان ملك الموت هستند، به دليل اينكه در آيه(قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ
الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ)[1] نسبت قبض ارواح را تنها به ملك الموت مىدهد، و
هيچ منافاتى هم ندارد كه يك جا نسبت آن را به ملك الموت داده و در جاى ديگر يعنى
آيه مورد بحث به رسل و در مورد ديگر يعنى آيه(اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ)[2] به پروردگار داده باشد، زيرا كه اين خود يك نحو
تفنن در مراتب نسبت است، از نظر اينكه هر امرى به خداى سبحان منتهى مىشود، و او
مالك و متصرف على الاطلاق است، قبض ارواح را نيز به او نسبت مىدهد، و از جهت
اينكه ملك الموت مامور خداوند است به او نسبت مىدهد و در مورد ديگر به جهت اينكه
اعوان و ياران او، اسباب كار او هستند به آنان نيز منتسب مىكند، همانطور كه ما يك
خط را، هم به قلم نسبت مىدهيم و هم به آن دستى كه قلم را گرفته، و هم به آن شخصى
كه صاحب دست است.
(ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ) اين جمله اشاره است
به اينكه پس از مرگ برانگيخته شده و به سوى پروردگارشان بر مىگردند، و اگر خداى
تعالى را توصيف مىكند به اينكه مولاى حق آنان است، براى اين است كه به علت همه
تصرفاتى كه قبلا ذكر كرده بود، اشاره نمايد، و بفهماند كه خداوند اگر مىخواباند و
بيدار مىكند و مىميراند و زنده مىكند، براى اين است كه او مولاى حقيقى و صاحب
اختيار عالم است، و اين بيان هم معناى مولويت را مىرساند، و هم حق مولويت را براى
خداوند اثبات مىكند چون مولا آن كسى است كه رقبه و عين
شىء را مالك است، و معلوم است كه چنين كسى حق همه گونه تصرفات را دارد، و
وقتى ملك حقيقى از آن خداوند باشد و او كسى باشد كه با ايجاد و تدبير و ميراندن و
زنده كردن در بنده خود تصرف مىكند، پس مولاى حقيقى نيز او است، زيرا معناى مولويت
در حق او طورى ثابت است كه هرگز زوال در آن راه ندارد.
و
حق يكى از اسماى حسناى خداوند است، دليلش هم روشن است، زيرا خداى تعالى ثبوت
ذات و صفاتش طورى است كه هرگز قابل زوال و دگرگونى و انتقال نيست.
و ضميرى كه
در ردوا هست به آحادى برمىگردد كه كلمه: احدكم در جمله(حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ) اشاره به آن دارد، چون حكم مرگ، جميع واحدها
را شامل است.