responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 7  صفحه : 184

بنا بر اين لفظ(إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ) بدل خواهد بود از جمله‌(إِلَّا يَعْلَمُها) و معناى همان را مى‌رساند، و در حقيقت تقدير كلام چنين است: و لا رطب و لا يابس الا هو واقع و مكتوب فى كتاب مبين- هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتاب مبين نوشته شده است و كلمه مبين اگر به معناى اظهار كننده باشد آن وقت توصيف كتاب به آن، براى اين خواهد بود كه قرآن كريم حقيقت هر چيزى را آن طور كه هست، بدون هيچ گونه ابهام و تغيير و تبديلى، اظهار مى‌كند، و اگر هم به معناى ظاهر باشد باز همان معنا را مى‌رساند، و كتاب را به آن توصيف كردن، از اين جهت است كه حقيقت كتاب همان نوشته‌هاى آن است و حقيقت آن نوشته‌ها هم معانيى است كه الفاظ آنها را حكايت مى‌كند، و وقتى در آن معانى ابهام و خفايى نباشد، قهرا الفاظ هم مبين و آشكار و كتاب نيز كتاب مبينى خواهد بود.

(وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ) توفى گرفتن تمامى چيزى را گويند. خداى سبحان در آيات قرآن و از آن جمله در يك آيه بعد از آيه مورد بحث، اين كلمه را به معناى گرفتن روح استعمال كرده است، هم چنان كه در آيات ديگرى كه از آن جمله است آيه مورد بحث، خواب بردن را هم توفى ناميده. و در آيه‌(اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها)[1] كلمه مزبور را هم به آن معنا و هم به اين معنا استعمال كرده است، چون مرگ و خواب، هر دو در قطع كردن رابطه نفس از بدن مشتركند، همانطورى كه بعث به معناى بيدار كردن و بعث به معناى زنده كردن، هر دو در برقرار ساختن اين رابطه شريك مى‌باشند، زيرا هر دو باعث مى‌شوند كه نفس دو باره آن تصرفاتى را كه در بدن داشت، انجام دهد.

و اما اينكه توفى را مقيد به شب و بعث را مقيد به روز نموده، بدان جهت بوده است كه غالبا مردم در شب به خواب رفته و در روز بيدارند، و گر نه خصوصيتى در خواب شب نيست.

[حقيقت انسان كه از آن به من تعبير مى‌شود، همان روح انسانى است و بس‌]

و اينكه فرمود: يتوفيكم- مى‌گيرد شما را و نفرمود: يتوفى روحكم- مى‌گيرد جان شما را دلالت دارد بر اينكه حقيقت انسانى كه ما از آن به كلمه من تعبير مى‌كنيم، همان روح انسانى است و بس، و چنان نيست كه ما خيال مى‌كنيم كه روح جزئى از انسان است و يا صفت و يا هياتى است كه عارض بر انسان مى‌شود، و در اين دلالت آيه‌(وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ، قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى‌ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ)


[1] خدا آن كسى است كه جان‌ها راى در وقت مردن مى‌گيرد و همچنين آن جانى راى كه نمرده و ليكن به خواب رفته است. سوره زمر آيه 40

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 7  صفحه : 184
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست