نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 144
آن چيز است، زيرا
همانطورى كه روى آدمى هر اشارهاى را تحديد نموده به خود منتهى مىسازد، همچنين از
هر چيزى آن جهتى كه اشاره ديگران را به خود منتهى مىكند وجه آن چيز خواهد بود، و
به اين اعتبار مىتوان گفت كه: اعمال صالح وجه خداى تعالى است، هم چنان كه كارهاى
زشت وجه شيطان است. و اين اعتبار يكى از اعتباراتى است كه ممكن است آيات امثال:(يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ) و(إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ) و غير آن را بر آن منطبق ساخت. چنان كه صفاتى را كه خداى
تعالى به آن صفات با بندگان خود رو برو مىشود، نظير رحمت، خلق، رزق و هدايت و
امثال آن از صفات فعليه، بلكه صفات ذاتيهاى را هم كه به وسيله آن مخلوقات خداى
خود را تا حدى مىشناسند، مانند علم و قدرت، مىتوان وجه خدا دانست، براى اينكه
خداى تعالى به وسيله همين صفات، با مخلوقات خود روبرو مىشود و مخلوقات نيز به
وسيله آن به جانب خداوند خود رو مىكنند. هم چنان كه آيه(وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ
الْإِكْرامِ)[1] نيز تا اندازهاى اشاره و يا دلالت بر اين معنا
دارد، زيرا از ظاهر آن استفاده مىشود كه كلمه(ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ) صفت است براى وجه نه براى
رب - دقت بفرمائيد-.
و از اين روى
وقتى صحيح باشد بگوييم ناحيه خدا جهت و وجه او است، صحيح خواهد بود كه به طور كلى
بگوييم هر چيزى كه منسوب به او است و به هر نوعى از نسبت به وى انتساب دارد، از
اسماء و صفاتش گرفته تا اديان و اعمال صالح بندگان و همچنين مقربين درگاهش، از
انبيا و ملائكه و شهدا و مؤمنينى كه مشمول مغفرتش شده باشند همه و همه وجه خدايند.
و به اين بيان
اولا، معنى آيات زير به خوبى روشن مىشود:(وَ ما عِنْدَ اللَّهِ
باقٍ)[2] و(مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ)[3] و(إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ
يُسَبِّحُونَهُ)[4] و(وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ
أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ)[5] و
[1] و باقى مىماند وجه پروردگارت كه آن وجه صاحب جلالت و اكرام
است. سوره الرحمن آيه 27