نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 141
مىكند به اينكه هر
كسى را- از هر طايفهاى كه باشد- كه در سيمايش آثار و علائم خوف از حشر مشهود بود
انذارش كند. چون بناى دعوت دينى، بر اساس حشر و بپاداشتن ميزان نيك و بد و مجازات
و پاداش است، و اثر اين دعوت در اشخاص بر حسب تفاوت و شدت و ضعف احتمال حشر و
مجازات مختلف مىشود. كمترين اثر دعوت در كسى است كه تنها احتمال حشر را بدهد، و
هر چه اين احتمال قوىتر شد، ترس از حشر بيشتر و اثر دعوت زيادتر مىگردد، تا جايى
كه به حد يقين رسيده باشد، و طرف كسى باشد كه حتى احتمال نبودن حشر را هم ندهد،
زيرا معلوم است كه اثر دعوت دينى در چنين كسى تام و كامل است.
[بر حذر
داشتن رسول خدا 6 از راندن مؤمنين فقير، كه خواست امتياز طلبهاى ثروتمند بود]
(وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ
يُرِيدُونَ وَجْهَهُ ...) آنچه از ظاهر سياق آيه برمىآيد و آيه بعدى
هم كه مىفرمايد:(وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ ...) آن را تاييد
مىكند، اين است كه مشركين معاصر رسول اللَّه 6، از آن جناب توقع داشته و
پيشنهاد مىكردهاند كه: اين يك مشت فقير و بيچارهاى كه دور خود جمع كردهاى،
متفرق ساز. ساير امتها هم از انبياى خود از اينگونه خواهشهاى بيجا داشتند، كه چرا
امتيازى براى اغنيا بر فقرا قائل نمىشوند، و از روى نخوت و غرور انتظار داشتند كه
پيغمبرانشان اغنيا را دور خود جمع كرده، فقرا و بىنوايان را، با اينكه از صميم دل
ايمان آوردهاند، از خود دور سازند، از آن جمله از قوم نوح اين نوع خواهشهاى بيجا
را حكايت مىكند:(فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما
نَراكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ
أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ وَ ما نَرى لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ
نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ
مِنْ رَبِّي وَ آتانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَ
نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ)- تا آنجا كه
مىفرمايد- (وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا
رَبِّهِمْ) - در ادامه مىفرمايد- (وَ لا أَقُولُ
لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي
مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ
اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ
الظَّالِمِينَ ).[1]
[1] پس آن گروهى از قوم نوح كه كافر شدند به وى گفتند: ما تو را
بيش از بشرى مانند خود نمىبينيم و نمىبينيم كسى به تو گرويده باشد، مگر همان
فرومايگان ما كه فرومايگيشان روشن و بىنياز از فكر و تحقيق است، و ما، در تو و
پيروانت فضيلتى بر خود نمىبينيم، بلكه( روشنتر بگوييم) ما تو و پيروانت را
دروغگو مىدانيم، نوح گفت: اى گروه! مرا خبر دهيد كه اگر از طرف پروردگارم حجتى
داشته باشم، و او رحمتى از ناحيه خود به من ارزانى كرده باشد كه شما از آن بى خبر
و نسبت به آن بى رغبت باشيد، آيا ما مىتوانيم آن را بر شما تحميل كنيم- تا آنجا
كه مىفرمايد- و من طرد كننده كسانى كه ايمان آوردهاند، نيستم، به درستى كه آنان
به لقاى پروردگار خود خواهند رسيد- تا آنجا كه مىگويد- من به شما نمىگويم كه
خزينههاى خداوند نزد من است و من علم غيب ندارم، و نمىگويم كه من فرشتهام و
نمىگويم خداوند به آنان كه چشمهاى شما به خوارى در آنان مىنگرد خيرى نمىدهد،
خداوند به آنچه كه در نفسهاى آنان است، داناتر است، و من اگر به ظاهر حكم به
اسلام آنان نكنم، از ستمكاران خواهم بود. سوره هود آيه 31
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 141