نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 275
معناى خلاف آن را دارد. و جمله: فادفعوا
... كنايه است از اينكه مال يتيم را به دست خودش بدهيد و اگر به جاى
فاعطوا كلمه فادفعوا را آورد، براى همين بود كه هم معناى تحويل
دادن را برساند و هم كنايه از اين باشد كه: زحمت و شر و مسئوليت او را از سر
خودت رفع كن، مالش را بده تا برود و از تو دور شود ، پس اين تعبير در عين
اينكه تعبيرى است پيش پا افتاده، كنايهاى لطيف هم در بر دارد.
و جمله(حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ ...)متعلق به جمله: و ابتلوا
... است و معنايش اين است كه يتيم سفيه را بيازمائيد و اين معنا را مىرساند
كه اين آزمايش بايد از زمان تميز دادن هم چنان ادامه داشته باشد تا به سن ازدواج
برسد، آن گاه اگر ديديد كه رشد عقلى يافته، مالش را به دست خودش بدهيد. پس اين
تعبير تا حدى دلالت بر استمرار آزمايش دارد، و اين را مىرساند كه كودك يتيم وقتى
كه مىخواهد به حد تميز و عقل برسد، يعنى به حدى برسد كه بشود مورد آزمايشش قرار
داد، او را مورد آزمايش قرار بدهيد و اين آزمايش تا حد ازدواج و حد مرد شدن ادامه
داشته باشد. طبع مساله نيز اين اقتضا را دارد، چرا كه در يك آن و دو آن رشد كودك
را نمىتوان تشخيص داد. بلكه بايد اين آزمايش تكرار بشود تا ايناس يعنى مشاهده رشد
در كودك حاصل گردد، چون كودك بعد از حد تميز، كم كم به حد رهاق و سپس
به حد ازدواج و آن گاه به حد رشد مىرسد.
جمله:(فَإِنْ آنَسْتُمْ ...) به خاطر اينكه حرف فاء بر سرش آمده،
تفريع و نتيجهگيرى از جمله: و ابتلوا ... است، هم چنان كه جمله:(فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ) تفريع بر جمله مورد بحث است و معناى
مجموع جملات اين است كه يتيم را آزمايش كنيد، و در نتيجه اگر رشد را از او مشاهده
كرديد پس اموالشان را به دستشان بدهيد، و اين طرز سخن به ما مىفهماند كه رسيدن به
حد ازدواج علت تامه دادن مال يتيم به يتيم نيست بلكه مقتضى آن است وقتى علت، تامه
مىشود و يتيم مىتواند مستقلا در مال خود دخل و تصرف نمايد كه به حد رشد هم رسيده
باشد.
[در تصرفات
مالى علاوه بر بلوغ، رشد متصرف نيز شرط است]
پس معلوم
مىشود كه اسلام مساله بلوغ را در همه جا به يك معنا نگرفته است، در امر عبادات و
امثال حدود و ديات، بلوغ را عبارت دانسته است از: رسيدن به سن شرعى يعنى سن ازدواج
و بس، و اما نسبت به تصرفات مالى و اقرار و امثال آن شرط ديگرى را هم اضافه كرده و
آن رسيدن به حد رشد است كه تفصيل اين مساله در كتب فقهى آمده است.
و اين خود از
لطائفى است كه اسلام در مرحله تشريع قوانين خود، به كار برده است، چرا كه اگر
مساله رشد را شرط نمىكرد و در تصرفات مالى و امثال آن رشد را لغو مىساخت، نظام
زندگى اجتماعى افرادى چون يتيم مختل مىماند و نفوذ تصرفاتش و اقرارهايش باعث آن
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 275