نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 184
وسيع دارد و كسى مىتواند به وسعت معناى آن پى
ببرد كه در سنت اسلامى و سيره عملى كه مردم را به آن مىخواند و آن سيره را در بين
افراد جامعه و طبقات آن بر قرار مىسازد دقت و تعمق كند و سپس آن سيره را با سيره
ظلم و زورى كه تمدن عصر حاضر در بين افراد جامعه و در بين طبقات آن و سپس بين يك
جامعه قوى و جوامع ضعيف بر قرار نموده مقايسه نمايد، آن وقت مىتواند به خوبى درك
كند آيا اسلام بشر را آزاد كرده و تمدن غرب بشر را اسير هوا و هوسها و جاهطلبىها
نموده و يا به عكس است و آيا آزادى واقعى و شايسته منزلت انسانى آن است كه اسلام
آورده، و يا بى بند و بارى است كه تمدن حاضر به ارمغان آورده.
(پس احكام
اسلام هر چند كه حكم است و حكم محدوديت است، ولى در حقيقت ورزش و تمرين آزاد شدن
از قيود ننگين حيوانيت است) گو اينكه اسلام بشر را در بهرهگيرى از رزق طيب و
مزاياى زندگى و در مباحات، آزاد گذاشته، اما اين شرط را هم كرده كه در همان طيبات
افراط و يا تفريط نكنند و فرموده:(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ
الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ ...)[1]، و نيز فرموده:(خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً)[2]، و نيز
فرموده:(وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي
الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ)[3].
و يكى از
عجايب اين است كه بعضى از اهل بحث و مفسرين با زور و زحمت خواستهاند اثبات كنند
كه در اسلام عقيده آزاد است، و استدلال كردهاند به آيه شريفه:
(لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ)[4] و آياتى
ديگر نظير آن.
در حالى كه
ما در سابق در ذيل تفسير همين آيه گفتيم كه آيه چه مىخواهد بفرمايد، آنچه در
اينجا اضافه مىكنيم اين است كه شما خواننده توجه فرموديد كه گفتيم توحيد اساس
تمامى نواميس و احكام اسلامى است و با اين حال چطور ممكن است كه اسلام آزادى در
عقيده را تشريع كرده باشد؟ و اگر آيه بالا بخواهد چنين چيزى را تشريع كند آيا
تناقض صريح نخواهد بود؟ قطعا تناقض است و آزادى در عقيده در اسلام مثل اين مىماند
كه دنياى متمدن امروز قوانين تشريع بكند و آن گاه در آخر اين يك قانون را هم اضافه
كند كه مردم در عمل به اين قوانين آزادند، اگر خواستند، عمل بكنند و اگر نخواستند
نكنند.