نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 96
عقايد است، نه آياتى كه صرفا احكام و قوانين دينى
را بيان مىكند، و نامى از ملاكات و علل آنها نمىبرد.
[بيان
اينكه جنبه مثل داشتن، مستلزم وجود تشابه است (ضرورت وجود متشابهات)]
پنجم اينكه
از بيان سابق ما اين به دست آمد كه بيانات لفظى قرآن، مثلهايى است براى معارف حقه
الهيه، و خداى تعالى براى اينكه آن معارف را بيان كند، آنها را تا سطع افكار عامه
مردم تنزل داده، و چارهاى هم جز اين نيست، چون عامه مردم جز حسيات را درك
نمىكنند، ناگزير معانى كليه را هم بايد در قالب حسيات و جسمانيات به خورد آنان
داد.
و از سوى
ديگر دو محذور بزرگ در اين ميان پيش مىآيد يعنى در جايى كه سر و كار گوينده با
كودك است، اگر بخواهد زبان كودكى بگشايد، و مطابق فهم او سخن بگويد، يكى از دو
محذور هست، براى اينكه شنونده يا به ظاهر كلام گوينده اكتفاء نموده و تنها همان
جنبه محسوس آن را مىگيرد، در اين صورت غرض گوينده حاصل نمىشود. چون غرض گوينده
اين بود كه شنونده از مثال به ممثل منتقل شود، نمىخواست صرفا خبرى داده باشد، و
اگر شنونده به ظاهر كلام اكتفاء نكرده، و بخواهد خصوصيات ظاهر كلام را كه در اصل
معنا دخالتى ندارند رها نموده، به معانى مجرده منتقل شود، ترس اين هست كه عين
مقصود او را نفهمد، بلكه يا زيادتر و يا كمتر آن را بفهمد.
مثلا وقتى
گويندهاى بشنونده خود مىگويد: شاهنامه آخرش خوش است، و يا مىگويد آفرين شبروان
در صبح است، و يا به گفته صخر [1]
تمثل جسته مىگويد:
أهم بامر
الحزم لا أستطيعه
و قد حيل
بين العير و النزوان
شنوندهاش با
سابقه ذهنىاى كه با اين مثلها و با معناى ممثل آن دارد (اگر داشته باشد) مثل را
از همه خصوصياتى كه همراه دارد لخت و مجرد مىكند، و مىفهمد كه منظور گوينده اين
است كه حسن تاثير هر عملى بعد از فراغت از آن عمل و پيدا شدن آثارش معلوم مىشود،
نه در حين سرگرمى بعمل، چون در حين عمل و تحمل مشقت آن، قدر و اندازه عمل خود را
تشخيص نمىدهد.
و همچنين در
معنايى كه شعر صخر آن را ممثل مىسازد، و اما اگر سابقه ذهنى از معناى
ممثل نداشته باشد، و به الفاظ شعر و مثل اكتفاء كند پى به معناى ممثل نبرده، خيال
مىكند شنونده دارد به او خبرى را مىدهد، و بر فرضى هم كه تنها به الفاظ اكتفاء
نكند، باز آن طور كه بايد نمىتواند تشخيص دهد كه چه مقدار مثل را تجريد كند، يعنى
تا چه اندازه