نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 584
و ظاهر آيه (و خدا داناتر است) اين است كه
كلمه كنتم همانطور كه مفسرين گفتند منسلخ از زمان است و آيه شريفه حال
مؤمنين صدر اسلام را كه در آغاز ظهور اسلام ايمان آوردند. و به عبارتى ديگر حال
سابقين اولين از مهاجر و انصار را مىستايد، و مراد از ايمان در خصوص مقام، ايمان
به دعوتى است كه خداى تعالى در آيه قبل كرد، و ايشان را به اجتماع و اتحاد در چنگ
آويختن بحبل اللَّه خواند، و اينكه در وظيفه متفرق نشوند در مقابل كفر اهل كتاب كه
جمله(أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ ...) به آن
اشاره دارد. و همچنين مراد از ايمان اهل كتاب هم ايمان به همين دستور چنگ آويختن
است، در نتيجه برگشت معناى آيه به اين مىشود كه شما گروه مسلمانان در ابتداى تكون
و پيدايشتان براى مردم بهترين امت بوديد. چون امر به معروف و نهى از منكر مىكرديد
و مىكنيد و با اتفاق كلمه و در كمال اتحاد به حبل اللَّه چنگ مىزنيد. و عينا
مانند تن واحدى هستيد، اگر اهل كتاب هم مثل شما چنين وضعى را مىداشتند برايشان
بهتر بود. ولى چنين نبودند بلكه اختلاف كردند. بعضى ايمان آورده و بيشترشان فسق
ورزيدند.
خواننده
عزيز، اين را هم بداند كه آيات مورد بحث مشتمل بر چند التفات است: يكى از غيبت به
خطاب، و يكى از خطاب جمع به خطاب مفرد، و يكى به عكس آن، و نيز در چند مورد وضع
ظاهر در جاى ضمير به كار رفته، هم چنان كه مىبينيم در جايى كه مىتوانست ضمير
خداى تعالى را بياورد، نام مقدس او را تكرار كرد. و اين كار را در چند جا كرده و
نكته همه اينها بعد از دقت براى خواننده روشن مىشود.
بحث روايتى
[ (رواياتى در باره: حق تقاته حبل اللَّه ، فرقه ناجيه و
امت واحده ...)]
در كتاب[1] معانى و كتاب تفسير[2] عياشى از ابى بصير روايت آمده كه
گفت: من از امام صادق ع از كلام خداى عز و جل پرسيدم كه مىفرمايد:(اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ)؟
فرمود: حق
تقواى از خدا اين است كه اطاعت بشود و نافرمانى نشود، بياد باشد و فراموش نشود،
شكرش بجا آورده شود و كفران نگردد.
و در الدر
المنثور[3] است كه
حاكم و ابن مردويه بوجهى ديگر از ابن مسعود روايت