نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 434
و هر چند ممكن است يك پيغمبر از در فسق و طغيان
چنين سخنى بگويد) و با آوردن جمله مورد بحث اين معنا را به كلام داد كه وقتى خداى
تعالى به پيامبرى علم و فقه داد و از حقايق آگاهش نمود، با تربيت ربانى خود بارش
آورد، ديگر او را وا نمىگذارد كه از طور عبوديت خارج گردد و به او اجازه نمىدهد
در آنچه حق تصرف ندارد، تصرف كند، هم چنان كه در آيه زير گوشهاى از تربيت خود
نسبت به عيسى ع را حكايت نموده، مىفرمايد:(وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا
عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي
إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ؟ قالَ: سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما
لَيْسَ لِي بِحَقٍّ)[1].
از اينجا يك
نكته در جمله:(أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ ...) روشن مىشود و آن
اين است كه مىتوانست بفرمايد: ما كان لبشر ان يؤتيه اللَّه الكتاب و الحكم و
النبوة ان يقول ... ، (يعنى نمىرسد هيچ بشرى را كه خدا به او كتاب و حكم و
نبوت داده، بگويد ...،) اينطور نفرمود، بلكه با صيغه مضارع تعبير آورد و فرمود:(أَنْ يُؤْتِيَهُ ...) و اين بدان جهت بود كه اگر به ماضى تعبير
آورده بود معناى اصل تشريع را مىرساند و خلاصه مىفهمانيد خدا چنين پيغمبرى مبعوث
نكرده و يا چنين اجازهاى به هيچ پيغمبرى نداده، هر چند كه ممكن بوده بدهد، به
خلاف تعبيرى كه آورده كه مىفهماند اصلا چنين چيزى ممكن نيست، به اين معنا كه
تربيت ربانى و هدايت الهيه امكان ندارد كه از هدفش تخلف كند و نقض غرض را نتيجه
دهد، هم چنان كه در جاى ديگر فرمود:(أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ
الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ، فَقَدْ
وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرِينَ)[2].
پس حاصل
معناى آيه اين شد كه هيچ بشرى نمىتواند بين نعمت الهى نبوت و دعوت مردم به پرستش
خود جمع كند و چنين چيزى ممكن نيست كه خداى تعالى به او كتاب و حكم و نبوت بدهد و
آن گاه او به مردم بگويد: بندگان من باشيد نه بندگان خدا، پس آيه شريفه به حسب
سياق از جهتى شبيه است به آيه:( لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ
يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ، وَ لَا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ) ...(وَ
أَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا وَ اسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذاباً
أَلِيماً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا
نَصِيراً )
[1] و آن زمان كه خدا به عيسى گفت: آيا تو به مردم گفته بودى به
جاى خدا مرا و مادرم راى دو معبود خود بگيريد؟ گفت: خدايا تو منزهى، مرا نرسد چيزى
بگويم كه بدانم حق نيست. سوره مائده، آيه 116 .
[2] اينان كسانى هستند كه ما كتاب و حكم و نبوتشان داديم، حال
اگر اينان( يعنى مردم عصر رسول خدا ص) به آن كفر بورزند ما قومى راى به اين شريعت
موكل كردهايم كه به آن كفر نخواهند ورزيد. سوره انعام، آيه 89 .
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 434