نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 277
داراى محبتى خدايى معرفى كرد: عيسى را هم احسانگر
به مادر معرفى نمود، او را زكات خواند، عيسى را هم مامور به زكات معرفى نمود، بر
او در سه موطن سلام فرستاد، بر عيسى هم فرستاد، او را سيد، و عيسى را وجيه نزد خدا
خواند، او را حصور و پيغمبرى از صالحين معرفى كرد، عيسى را هم همين طور، همه اينها
به خاطر آن بود كه خواست دعاى زكريا را كه فرزندى طيب و وليى پسنديده و مرضى
درخواست كرده بود مستجاب كند، و همه آن كرامتها كه در مريم ديده بود را به او نيز
مرحمت فرمايد.
و جمله(مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ) دلالت دارد بر اينكه يحيى (ع) از
مبلغين دين عيسى (ع) بوده و بنا بر اين منظور از كلمه همان عيسى مسيح
است، كه در ذيل همين آيات در بشارتى كه به مريم مىدهد عيسى را كلمه خود مىخواند،
و كلمه سيد به معناى كسى است كه زمامدار امور سواد مردم و جماعت آنان
باشد، و امور زندگى و معاش آنان را در دست داشته باشد، و يا حد اقل زمام امور مردم
در فضيلتى از فضائل پسنديدهشان را در دست داشته باشد، اين معناى اصلى كلمه است،
ولى بعدها در مورد هر چيز بزرگتر استعمال شد، و شريف هر قومى را سيد آن قوم
ناميدند، و اين از آن جهت بوده كه زمامدارى همواره مستلزم شرافت و احترام است، حال
يا بخاطر حكمرانى در مردم يا بخاطر داشتن مال بيشتر، و يا به خاطر فضيلتى ديگر.
و كلمه
حصور به معناى آن كسى است كه با زنان نمىآميزد، و منظور از اين كلمه در آيه
مورد بحث بقرينه سياق آيه اين است كه يحيى (ع) بخاطر زهد بسيارش از اينگونه شهوات
نفسانى اعراض داشته است.
[استفهام
زكريا در جمله (أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ)؟ به منظور
استبعاد نبوده است]
اين
جمله استفهامى است شگفتانگيز، مىخواهد حقيقت حال را بپرسد نه اينكه بخواهد فرزند
دار شدن خود را امرى بعيد بشمارد، چون بعد از آنكه خداى تعالى او را با صراحت
بشارت داد، ديگر ممكن نيست شخصى مثل زكريا استبعاد كند، علاوه بر اينكه خود آن
جناب همين دو امرى كه در استفهام خود گنجانده و آن را باعث تعجب شمرده، در سوره
مريم در ضمن درخواستش نيز گنجانده، و گفته بود:(رَبِّ
إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً، وَ لَمْ أَكُنْ
بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي، وَ كانَتِ
امْرَأَتِي عاقِراً، فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا)[1] (پروردگارا استخوانم
سست و سرم سفيد شده، ولى هرگز از دعاى تو نوميد