نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 241
بلكه مخوف خود خدا است، كه هيچ چيزى كه مانع او
شود وجود ندارد و نيز بين مجرم و خدا هيچ مايه اميدى كه بتواند شرى از او دفع كند
وجود ندارد، نه هيچ صاحب ولايتى، و نه شفيعى، بنا بر اين در آيه شريفه شديدترين
تهديد آمده و تكرار آن در يك مقام اين تهديد شديد را زيادتر و شديدتر مىگرداند، و
باز با تعقيب جمله مورد بحث با دو جمله ديگر يعنى جمله(وَ
إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ) و جمله(وَ اللَّهُ رَؤُفٌ
بِالْعِبادِ) كه بيانش خواهد آمد اين شدت را مىافزايد.
با بيانى
ديگر مىتوان فهميد كه چرا خداى تعالى دوستدار كفار را از خودش بر حذر داشته، و آن
اين است كه از لابلاى اين آيه و ساير آياتى كه از دوستى با غير مؤمنين نهى فرموده،
برمىآيد كه اين قسم دوستى خارج شدن از زى بندگى است، و مستقيما ترك گفتن ولايت
خداى سبحان و داخل شدن در حزب دشمنان او و شركت در توطئههاى آنان براى افساد امر
دين او است.
و كوتاه سخن
اينكه دوستى با كفار طغيان و افساد نظام دين است، كه بدترين و خطرناكترين ضرر را
براى دين دارد، حتى ضررش از ضرر كفر كفار و شرك مشركين نيز بيشتر است، زيرا آن كس
كه كافر و مشرك است، دشمنيش براى دين آشكار است، و به سهولت مىتوان خطرش را از
حومه دين دفع نموده و از خطرش بر حذر بود، و اما مسلمانى كه دعوى صداقت و دوستى با
دين مىكند، و در دل دوستدار دشمنان دين است، و قهرا اين دوستى اخلاق و سنن كفر را
در دلش رخنه داده، چنين كسى و چنين كسانى ندانسته حرمت دين و اهل دين را از بين
مىبرند، و خود را به هلاكتى دچار مىسازند كه ديگر اميد حيات و بقايى باقى
نمىگذارد.
و سخن كوتاه
اينكه اين قسم دوستى طغيان است، و امر طاغى به دست خود خداى سبحان است، اين نكته
را در اينجا داشته باش تا ببينيم از آيات سوره فجر چه استفاده مىكنيم:
خوب، از اين
آيات استفاده كرديم كه طغيان طاغى، وى را به كمينگاه خدا
[1] آيا نديدى پروردگارت با قوم عاد ارم كه صاحب كاخهاى ستوندار
بودند و مثل آنها در هيچ شهر ساخته نشده بود چه كرد و با ثمود كه سنگ را شكافته
كاخها براى خود مىساختند و فرعون صاحب چار ميخها چه كرد، آيا نديدى كه پروردگارت
با اينها كه در بلاد طغيان كردند و در آن بلاد فساد انگيختند چه كرد؟
تازيانه عذاب را بر سر آنان فرود آورد، كه پروردگارت در كمين
است( سوره فجر آيه 14).
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 241