نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 223
اينكه ملكى است غصبى، و دادن چنين ملكى را نبايد
به خدا نسبت داد، مگر از باب استدراج و مكر، هم چنان كه ملك نمرود و فرعون را هم
خدا به ايشان داد تا با آنان مكر كند، و استدراجشان نمايد.
عين اين
اشتباه براى خود بنى اميه هم دست داده بود، و آيه را نفهميده بودند، به شهادت اينكه
صاحب كتاب ارشاد[1] در داستان
خواستن يزيد بن معاويه از عبيد اللَّه بن زياد كه سرهاى شهداى كربلا را برايش
بفرستد گفته: و سرها را كه سر مقدس حسين (ع) هم در بين آنها بود، نزد يزيد
گذاشتند.
يزيد گفت:
نفلق هاما من رجال أعزة
علينا و
هم كانوا اعق و اظلما
يعنى از رجالى كه بر ما سرورى داشتند
فرقها شكافتيم، و آنان نسبت بما عاقتر و ستمگرتر بودند .
آن گاه به
اهل مجلس خود رو كرد و گفت: اين مرد به من افتخار مىكرد كه پدر من از پدر
تو بهتر و مادرم از مادر تو بهتر بود، و جد من از جد تو بهتر و خودم از تو بهترم ،
همين سخنان بود كه او را به كشتن داد.
اما اينكه
مىگفت: پدر من از پدر يزيد بهتر است جوابش اين است كه پدر من با پدر او بر سر
خلافت به منازعت برخاست، و خدا به نفع پدر من و به ضرر پدر او حكم نمود و خلافت را
به من داد.
و اما اينكه
مىگفت مادر من از مادر يزيد بهتر بود، قسم به جان خودم اين را درست مىگفت، چون
فاطمه دختر رسول خدا 6 بهتر از مادر من بود، و اما اينكه مىگفت: جد من از جد او
بهتر است، اين نيز درست بود، چون كسى كه ايمان به خدا و روز جزا دارد به خود چنين
جرأتى نمىدهد كه بگويد ابو سفيان بهتر از محمد بود، و اما اينكه مىگفت خود او
بهتر از من است گويا اين آيه را نخوانده بود كه خداى تعالى مىفرمايد:(قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ ...).
در اينجا
زينب دختر على (ع) سخن يزيد را به بيانى نظير بيان امام صادق (ع) رد نموده بنا به
روايت سيد بن طاووس[2] و ديگران
در پاسخش به يزيد فرمود: اى