نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 208
أفعل التفضيل نمىباشد، اما معنايش با معناى
تفضيل انطباق دارد، و چون افعل تفضيل همواره متعلق به غير است، مثلا گفته مىشود
زيد أفضل از عمرو است، يعنى در بين زيد و عمرو زيد بهترين آن دو است، و نيز گفته
مىشود زيد خير من عمرو زيد بهتر از عمرو است، و بين زيد و عمرو، زيد
خير آن دو است، يعنى بهترين آن دو است.
و اگر
كلمه خير مخفف أخير بود بايد همه قواعد جارى در افعل
تفضيل در آن نيز جريان مىيافت، يعنى مشتقاتى چون افاضل و فضلى و فضليات از آن نيز
اشتقاق مىيافت، و حال آنكه مشتقات كلمه خير كلمات زير است، 1- خيرة، 2- اخيار، 3-
خيرات.
هم چنان كه
مشتقات كلمه (شيخ) كه بطور مسلم افعل تفضيل نيست، بر وزن مشتقات كلمه (خير)
مىآيد، و گفته مىشود 1- شيخه 2- اشياخ 3- شيخات، پس مىتوان گفت كه كلمه
خير صفت مشبه است، نه افعل تفضيل .
و از مؤيدات
اين معنا يكى اين است كه كلمه خير در مواردى استعمال مىشود كه معناى افعل تفضيل
(بهترى) را نمىدهد، مانند آيه شريفه:(قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ
مِنَ اللَّهْوِ)[1].
كه نمىشود
گفت معنايش اين است كه آنچه نزد خداست، از لهو بهتر است، براى اينكه در لهو خوبى
نيست تا آنچه نزد خداست بهتر باشد، البته بعضى از مفسرين در خصوص اينگونه موارد
گفتهاند كه معناى تفضيل از كلمه جدا شده، ولى اين حرف صحيح نيست، و حق مطلب همان
است كه گفتيم كلمه خير معناى انتخاب را مىدهد، و اگر مىبينيم كه
مقيس عليه آن نيز مشتمل بر مقدارى خوبى هست، از خصوصيات غالب موارد است، نه اينكه
در همه موارد بايد چنين باشد، به شهادت اينكه ديديم در آيه سوره جمعه چنين نبود.
از آنچه گذشت
روشن گرديد كه خداى سبحان خير على الاطلاق است، براى اينكه او كسى است كه تمامى
عالم به او منتهى مىشود، و همه خيرات از او است، و هر موجودى هدف نهائيش او است،
و ليكن قرآن كريم كلمه (خير) را به عنوان يكى از اسما به خدا اطلاق نمىكند، آن
طور كه ساير اسما خدا را بر او اطلاق كرده است، بلكه هر جا اطلاق كرده به عنوان
صفت اطلاق كرده، مثل آيه زير كه مىفرمايد:(وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ
أَبْقى)[2] و آيه زير
كه مىفرمايد: