كلمه
تاييد كه مصدر يؤيد است از ماده ايد است، كه به
معناى قوت است، و مراد از كلمه أبصار به قولى همان چشم ظاهرى است، چون
در آيه شريفه سخن از تصرف در چشمها بود، و به قول بعضى ديگر، مراد از آن،
بصيرتهاى قلبى است، چون عبرت گرفتن كار بصيرت است، نه كار چشم و به هر حال فرق
چندانى ندارد، براى اينكه خداى تعالى در كلامش كسانى را كه از عبرتها عبرت
نمىگيرند كور ناميده است.
و نيز فرموده
وظيفه چشم اين است كه هم ببيند و هم حق را از باطل تميز دهد، و معلوم است كه در
اين گونه تعبيرات، ادعايى به كار رفته، و آن اين است كه: دين حقى كه من شما
انسانها را به سوى آن مىخوانم آن قدر ظاهر و روشن است كه گويى محسوس و ملموس است،
به طورى كه چشم ظاهرى هم بايد آن را درك كند.
بنا بر اين
كلمه بصر و كلمه بصيرت در مورد معارف الهى به نوعى از
استعاره، يك معنا را مىدهد. و نهايت درجه ظهور و روشنى آن معارف را مىرساند، و
آيات كريمه قرآن در اين باب بسيار زياد است، و آيهاى كه از همه بهتر به گفته ما
دلالت دارد آيه شريفه:(فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ
تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ)[1]. است، كه به
ما مىفهماند ديدگان در دلها قرار دارند، نه در سرها، و نيز آيه شريفه(وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها)[2] است كه با
لحن شگفتانگيزى، مىفرمايد: ايشان ديدگانى دارند كه با آن نمىبينند
و باز آيه شريفه:(وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً)[3] و آياتى ديگر از اين
قبيل است.
پس مراد از
كلمه أبصار در آيه مورد بحث، همان ديدگان ظاهرى است، اما با اين ادعا
كه چشم عبرت بين، همين چشم ظاهرى است، و در نتيجه تعبير آيه شريفه از باب استعاره[4] به كنايه است، حال چرا اينطور
تعبير كرد؟ بدين جهت بود كه بفهماند معنا آن قدر
[1] چون چشمها كور نمىشود و ليكن دلهايى كه در سينهها است كور
مىگردد.( سوره حج آيه 46).
[4] استعاره بالكنايه آن است كه: چيزى را به چيزى ديگر تشبيه
كنند. مثلا مرگ را به حيوانى درنده تشبيه كنند( كه اصطلاحا به مرگ
مشبه و به حيوان درنده مشبه به گويند) آن گاه مشبه
به را حذف كرده و يكى از مشخصات آن را كه چنگال باشد براى مشبه
اثبات كرده و مىگويند: چنگال مرگ، گلوى او را گرفت، در اين جا، نيز، چشم ظاهرى به
چشم باطنى تشبيه شده، آن گاه مشبه به حذف شده و عبرت گرفتن كه از
لوازم چشم باطنى است. براى چشم ظاهرى اثبات شد.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 147