نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 20 صفحه : 550
و مراد
از انسان به طورى كه از ظاهر سياق برمىآيد جنس انسان است.
ولى
بعضى[1] از
مفسرين گفتهاند: مراد از آن خصوص آدم است.
بعضى[2]
ديگر گفتهاند: ادريس است، چون او بود كه براى اولين بار با قلم خط نوشت.
و
بعضى[3] ديگر
گفتهاند: همه انبيايى هستند كه مىتوانستند بنويسند. ليكن اين اقوال، ضعيف و از
فهم بدورند.
(كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى)
اين دو آيه ردع و رد رفتارى است كه انسان در مقابل نعمتهاى الهى از خود نشان
مىدهد، رفتارى كه از خلال آيات قبل استفاده مىشود، چون از آيات بر مىآيد كه
خداى تعالى نعمتهاى بزرگى نظير تعليم به قلم و تعليم از طريق وحى را به انسان
داده، پس بر انسان واجب است شكر آن را بجاى آورد، ولى او بجاى شكر، كفران و طغيان
مىكند.
(إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى)- يعنى انسان بجاى شكر طغيان مىكند،
يعنى پا از گليم خود فراتر مىنهد. و اين خبرى است از آنچه در طبع بشر است، نظير
آيه زير كه خبر مىدهد از اينكه بشر طبعا ظلوم و كفرانگر است:(إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ)[4].
[بى
نياز دانستن خود، منشا و علت طغيان آدمى است]
(أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى)- كلمه راه از مصدر رأى
است، نه مصدر رؤيت، يعنى ديدن به چشم، و فاعل راه و نيز مفعولش همان
انسان است، و جمله مورد بحث مىخواهد علت طغيان انسان را بيان كند، مىفرمايد علت
طغيانش اين است كه او خود را بى نياز از پروردگار خود مىداند، پروردگارى كه بر او
انعام كرده و سراپاى وجود او انعام وى است، و نعمتهاى بى شمار او را كفران
مىكند، و علت اين انحراف آن است كه انسان به خود و هواهاى نفسانى خود مىپردازد،
و دل به اسباب ظاهرى كه تنها وسيله مقاصد او است (و نه هدف) مىبندد، و در نتيجه
از پروردگارش غافل مىشود، و به هيچ وجه خود را محتاج او نمىبيند، چون اگر خود را
محتاج او مىديد همين احتياج وادارش مىكرد كه به ياد او بيفتد، و او را ولى
نعمتهاى خود بداند، و شكر نعمتهايش را بجاى آورد، نتيجه اين انحراف اين است كه
در آخر خدا را به كلى فراموش نموده، سر به طغيان بردارد.
(إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى) كلمه رجعى مانند
كلمه رجوع به معناى برگشتن است، و به طورى كه از سياق