responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 2  صفحه : 553

قدرت خداى سبحان را عظيم نشان دهد، نه اينكه خواسته باشد اين امر را بعيد جلوه دهد يعنى استبعادى كند كه منجر به انكار معاد باشد، و يا استبعادى كه از انكار قلبى معاد ناشى شده باشد، دليل بر اين مدعا گفتار همين شخص است كه خداى تعالى از او حكايت كرد كه در آخر داستان گفت:(أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ)[1]، و نگفت: الان علمت [2] هم چنان كه از همسر عزيز مصر حكايت كرده كه بعد از روشن شدن حقيقت گفت:(الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ)[3] و به زودى توضيح آن خواهد آمد.

علاوه بر اينكه شخص نامبرده پيامبرى بوده كه از غيب با او سخن مى‌گفته‌اند و آيتى بوده مبعوث به سوى مردم، و اين از انبياء معصوم ممكن نيست در امر معاد- كه خود يكى از اصول دين است- دچار شك و ترديد شوند.

(فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ) از ظاهر اين جمله بر مى‌آيد كه خداى تعالى او را قبض روح كرده، و به همان حال صد سال باقيش داشته، و پس از صد سال دوباره روحش را به بدنش برگردانيده است.

[سخن بعضى از مفسرين مبنى بر اينكه مراد از موت در فاماته اللَّه بيهوشى است. و رد آن‌]

بعضى از مفسرين گفته‌اند: مراد از موت در اين آيه همان حالتى است كه اطباء آن را بيهوشى مى‌نامند و بيهوشى اين است كه موجود زنده حس و شعور خود را از دست بدهد، در حالى كه تا مدتى بعد از آن، چند روز، يا چند ماه، و يا حتى چند سال، جان در بدنش باقى باشد، هم چنان كه ظاهر داستان اصحاب كهف نيز همين است، يعنى خوابيدنشان در سيصد و نه سال همان بيهوشى بوده، كه بعدا خداوند دوباره به حالشان آورده، و با سرگذشت آنان بر مساله معاد استدلال كرده، پس قصه مورد بحث نظير قصه ايشان است.

سپس مفسر مزبور گفته: ليكن آنچه تا كنون از اشخاصى كه مبتلا به بيهوشى شده‌اند سابقه داريم، اين است كه بيش از چند سالى زنده نمى‌مانند، و آن بيهوشى كه صد سال طول بكشد و صاحبش در اين مدت زنده بماند سابقه تاريخى ندارد، و امرى خارق العاده است، اما همان خدايى كه مى‌تواند شخص بيهوش را بعد از دو سه سال، دوباره به هوش آورد، قادر است كه بعد از صد سال هم به حال بياورد، و پذيرفتن مطلبى كه نص آيات قرآنى در آن متواتر است و حمل آن آيات بر معناى ظاهريش نزد ما هيچ شرطى به جز اين ندارد كه آن معنا امرى ممكن باشد، و عقل محالش نداند، و مى‌بينيم كه خداى تعالى با امكان اين بيهوشى صد ساله و به‌


[1] من مى‌دانم كه خدا بر هر چيز توانا است.

[2] حالا كه به چشم خود زنده شدن مردگان را ديدم فهميدم كه خدا به هر چيز تواناست.

[3] حالا ديگر حق روشن و معلوم شد.؟ سوره يوسف آيه 51

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 2  صفحه : 553
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست