نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 548
(الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما
يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ، كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ
الْأَمْثالَ )[1] در سابق
هم اشاره كرديم كه عقل هم مؤيد اين حقيقت است، براى اينكه اين حقيقت لازمه قانون
كلى عليت و معلوليت است كه در بين اجزاى عالم جريان دارد، و تجربه قطعى هم كه از
تكرار امور حسى حاصل شده، شاهد بر آن است، و احدى در دنيا نخواهى يافت كه در اين
باره يعنى عاقبت بد امر ستمكاران (و دروغگويان و خائنان و امثال ايشان) خاطرهاى
به خاطر نداشته باشد.
[بيان
آيات]
(أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها) كلمه
خاوية به معناى خالى و تهى شده است، وقتى گفته مىشود: خوت
الدار معنايش اين است كه خانه خالى شد، و كلمه عروش جمع
عرش است، كه به معناى داربست و آلاچيق است، يعنى سقفى كه بر روى پايههايى
زده مىشود، تا بوتههاى مو را روى آن بخوابانند.
باز در قرآن
آمده:(جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ)[2] سقف خانه را هم كه
عرش مىنامند از اين باب است چيزى كه هست بين سقف و عرش اين فرق هست كه سقف تنها
به طاق خانه اطلاق مىشود، ولى عرش به معناى مجموع طاق و پايههاى آن است، چون
گفتيم كه عرش به معناى داربست مو است، و به همين جهت است كه به ديارى كه از سكنه
خالى شده است گفته مىشود. خالية على عروشها ، ولى گفته نمىشود:
خالية على سقفها .
آيه مورد بحث
با كلمه أو عطف به ما قبل شده و مفسرين در توجيه اين عطف وجوهى ذكر
كردهاند.
بعضى
گفتهاند بر جمله:(الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ) كه در آيه قبلى بود،
عطف شده و حرف كاف اسميه است، و معناى آيه با ارتباط به آيه قبل چنين
مىشود: ا لم تر الى الذى حاج ابراهيم، و ا لم تر مثل الذى مر على
قرية ، يعنى آيا نديدى آن كسى را كه با ابراهيم جدل نمود
[1] خدا آبى از آسمان نازل مىكند، هر سرزمينى به قدر ظرفيت خود
از آن آب را گرفته سيلى جارى مىسازد، و اين سيل كفى بلند را روى خود دارد، فلزاتى
هم كه آتش بر آنها مىدمند تا زيورى و يا اثاثى بسازند، مثل آن سيل كف دارد، خدا
حق و باطل را چنين مثل مىزند كه باطل چون آن كف با خشك شدن از بين مىرود و اما
چيزهايى كه به درد مردم مىخورد، در زمين باقى مىماند خدا اين چنين مثلها
مىزند. سوره رعد آيه 17
[2] باغهايى پايهدار و بىپايه. سوره انعام آيه 161
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 548