نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 523
بيان آيات
(لا
إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِ)
... اكراه به معناى آن است كه كسى را به اجبار وادار به كارى
كنند.
[معناى رشد
و غى و فرق آن دو با هدايت و ضلالت]
كلمه
رشد كه هم با ضمه راء و هم با ضمه راء و شين خوانده
مىشود به معناى رسيدن به واقع مطلب و حقيقت امر و وسط طريق است، مقابل
رشد كلمه غى قرار دارد، كه عكس آن را معنا مىدهد، بنا بر
اين رشد و غى اعم از هدايت و ضلالت هستند، براى اينكه
هدايت به معناى رسيدن به راهى است كه آدمى را به هدف مىرساند، و ضلالت هم (بطورى
كه گفته شده) نرسيدن به چنين راه است ولى ظاهرا استعمال كلمه رشد در
رسيدن به راه اصلى و وسط آن از باب انطباق بر مصداق است.
سادهتر
بگويم: يكى از مصاديق رشد و يا لازمه معناى رشد، رسيدن به چنين راهى است، چون
گفتيم رشد به معناى رسيدن به وجه امر و واقع مطلب است و معلوم است كه رسيدن به
واقع امر، منوط بر اين است كه راه راست و وسط طريق را پيدا كرده باشد، پس رسيدن به
راه، يكى از مصاديق وجه الامر است.
پس حق اين
است كه كلمه رشد معنايى دارد و كلمه هدايت معنايى ديگر،
الا اينكه با اعمال عنايتى خاص به يكديگر منطبق مىشوند، و اين معنا واضح است و در
آيات زير كاملا به چشم مىخورد:(فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ
رُشْداً)[1](وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ)[2].
و همچنين
كلمه غى و ضلالت به يك معنا نيستند، بلكه هر يك براى خود معنايى
جداگانه دارند، اما اين دو نيز با اعمال عنايتى مخصوص، در موردى هر دو با يكديگر
منطبق مىشوند، و به همين جهت قبلا گفتيم كه ضلالت به معناى انحراف از
راه (با در نظر داشتن هدف و مقصد) است، ولى غى به معناى انحراف از راه
با نسيان و فراموشى هدف است، و غوى به كسى مىگويند كه اصلا نمىداند
چه مىخواهد و مقصدش چيست.
[نفى اكراه
و اجبار در دين]
و در جمله:(لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ)، دين اجبارى نفى شده است، چون دين عبارت است
از يك سلسله معارف علمى كه معارفى عملى به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف، يك
كلمه است و آن عبارت است از اعتقادات ، و اعتقاد و ايمان هم از امور
قلبى است كه اكراه
[1] همين كه احساس كرديد يتيم رشد خود را يافته ... سوره
نساء آيه 6
[2] ما رشد ابراهيم را از پيش به او داده بوديم. سوره
انبياء آيه 51
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 523