نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 19 صفحه : 80
بعضى[1]
از مفسرين گفتهاند: اغناء به معناى مالدار كردن، و اقناء به معناى راضى كردن از
جهت مالدارى است.
بعضى[2]
ديگر گفتهاند: معناى آيه اين است كه: خدا است كه بىنياز و فقير مىكند.
(وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى) گويا مراد از
شعرى ستاره شعراى يمانيه باشد كه يكى از ستارگان ثابت و پر نورى است كه در
شرق آسمان به صورت جبارى آسمانى مىدرخشد.
مىگويند[3]:
دو قبيله خزاعه و حمير اين ستاره را مىپرستيدند، و نيز يكى از كسانى كه آن را
مىپرستيده، ابو كبشه يكى از اجداد رسول خدا 6 بوده، كه البته جد مادرى آن جناب
بوده، و مشركين به اين مناسبت رسول خدا 6 را پسر ابو كبشه مىناميدند، چون گفتيم
ابو كبشه با پرستش شعرى راه خود را از قوم خود جدا كرده بود.
(وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولى) عاد همان قوم هود پيغمبر
است، و اگر آنان را عاد اولى ناميده، براى اين بوده كه قوم عاد دو نسل
بودند، نسل اول آنان قوم هود پيغمبر بودند (و هلاك شدند).
(وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى) ثمود قوم صالح پيغمبر است، كه خداى
تعالى كفار ايشان را تا آخرين نفر به هلاكت رسانيد، هم چنان كه در جاى ديگر در
باره آنان فرمود:(وَ نَجَّيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا
يَتَّقُونَ)[4].
(وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى)
اين جمله مانند جمله قبليش عطف است بر كلمه عادا ، و اينكه در اين آيه
به اصرار و تاكيد مىفرمايد: قوم نوح از دو قوم عاد و ثمود- به طورى كه از سياق بر
مىآيد- ظالمتر و طاغىتر بودند، براى اين است كه: قوم نوح دعوت آن جناب را
نپذيرفتند، و از موعظه او پند نگرفتند، و با اينكه نزديك هزار سال ايشان را دعوت
مىكرد، به جز عدهاى بسيار كم دعوتش را نپذيرفتند.
(وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى فَغَشَّاها ما غَشَّى) بعضى[5]
از مفسرين گفتهاند: مؤتفكه عبارت است از قراء و آباديهاى قوم لوط كه اهل