نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 19 صفحه : 294
براى اين
بود كه مطلق مصائب در لوح محفوظ نوشته نشده، چون لوح متناهى است، ولى حوادث
نامتناهى است، و معلوم است كه متناهى گنجايش آن را ندارد كه ظرف غير متناهى شود.
و
از اين گفتار پيداست كه صاحب گفتار لوح را يك لوحى فلزى و امثال آن گرفته، كه در
ناحيهاى از نواحى جو آويزان است، حوادث را با يكى از لغات (يا فارسى يا عربى يا
غير آن) در آن نوشتهاند، و با خطى نوشتهاند كه ما مقاصد خودمان را با آن
مىنويسيم، ولى ما در سابق لوح و قلم را معنا كرديم و به زودى تتمهاى نيز از نظر
خواننده خواهد گذشت.
بعضى[1]
هم در باره كتاب گفتهاند كه: مراد از آن علم خداى تعالى است، ولى اين معنا خلاف
ظاهر است، مگر اينكه منظورشان از علم همان كتابى باشد كه حوادث كه مراتبى از علم
فعلى خداست در آن نوشته شده است.
آيه
شريفه با جمله(إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ)
ختم شده، تا دلالت كند بر اينكه تقدير حوادث قبل از وقوع آن، و راندن قضاى حتمى آن
براى خداى تعالى صعوبتى ندارد.
[حكمت
و فايده دانستن اينكه حوادث دنيا مكتوب و مقدرند اين است كه در از دست دادن اندوه
مخوريد و در به دست آوردن شادى مكنيد]
(لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ ...)
اين جمله بيانگر علت مطلبى است كه در آيه قبل بود البته اشتباه نشود كه در آيه قبل
دو چيز بود يكى خبرى كه خدا مىداد از نوشتن حوادث قبل از وقوع آن، و يكى هم خود
حوادث، و آيه مورد بحث بيانگر خبر دادن خدا است، نه خود حوادث، و كلمه
أسى كه مبدأ فعل تاسوا است به معناى اندوه است، و منظور
از ما فات و نيز از ما اتى نعمت فوت شده، و نعمت داده شده
است.
و
معنايش اين است كه: اينكه ما به شما خبر مىدهيم كه حوادث را قبل از اينكه حادث
شود نوشتهايم، براى اين خبر مىدهيم كه از اين به بعد ديگر به خاطر نعمتى كه از
دستتان مىرود اندوه مخوريد، و به خاطر نعمتى كه خدا به شما مىدهد خوشحالى مكنيد،
براى اينكه انسان اگر يقين كند كه آنچه فوت شده بايد مىشد، و ممكن نبود كه فوت
نشود، و آنچه عايدش گشت بايد مىشد و ممكن نبود كه نشود، وديعهاى است كه خدا به
او سپرده چنين كسى نه در هنگام فوت نعمت خيلى غصه مىخورد، و نه در هنگام فرج و
آمدن نعمت، (مثل كارمندى مىماند كه سر برج حقوقى دارد و بدهىهايى هم بايد
بپردازد نه از گرفتن حقوق شادمان مىشود و نه از دادن بدهى غمناك مىگردد).