responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 18  صفحه : 508

[مقصود از اينكه فرمود تكذيب كنندگان قيامت حق را تكذيب كرده در امر مريج هستند]

(بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ) كلمه مرج كه كلمه مريج از آن مشتق شده به معناى اختلاط و اشتباه است، و در آيه شريفه از آنچه كه آيه قبلى اشاره‌اى به آن داشت اعراض كرده. توضيح اينكه از آيه قبلى اين معنا به ذهن مى‌رسيد كه كفار به اين حقيقت جاهلند كه خدا عالم است، و اگر از مساله بعث و رجوع تعجب مى‌كنند بدين جهت است كه نمى‌دانند خدا دانا است و چيزى از احوال و آثار خلقش از او پنهان نيست، و نمى‌دانند كه تمامى اين جزئيات در لوح محفوظ نزد او نوشته شده، به طورى كه حتى ذره‌اى از قلمش نيفتاده.

و چون از آيه قبلى بوى چنين توهمى مى‌آمد، آيه مورد بحث با كلمه بل مى‌خواهد آن را رد كند، و بفرمايد: انكار كفار نسبت به قيامت از جهلشان به مقام پروردگار و به علم او به جزئيات نيست، و حتى تجاهل هم نمى‌خواهند بكنند، بلكه اينان به طور كلى منكر حقند و چون فهميده‌اند مساله معاد حق است آن را هم انكار مى‌كنند، پس اينان از اين جهت منكر حقند كه با آن معاند و دشمن‌اند، نه اينكه جاهل محق باشند، و از ادراك حق قاصر باشند، پس ايشان در وصفى مريج بسر مى‌برند، و با وضعى نامنظم و گيج كننده حق را درك مى‌كنند، و در عين حال تكذيب هم مى‌كنند، با اينكه لازمه درك حق و علم به حقانيت هر چيز اين است كه آن را تصديق نموده به آن ايمان بياورند.

بعضى از مفسرين‌[1] گفته‌اند: منظور از اينكه فرمود در امرى مريج هستند اين است كه بعد از انكار حق دچار تحير و سرگردانى شده‌اند، و معطل مانده‌اند كه چه بگويند. يك وقت مى‌گويند: پيامبر به خدا دروغ مى‌بندد، يك وقت ديگر مى‌گويند او ساحر است، يا مى‌گويند شاعر است، يا مى‌گويند كاهن است، و يا مى‌گويند مضرت ديده (يعنى أجنه به او لطمه زده‌اند).

و به همين جهت دنبال اين كلام، آيات و نشانه‌هاى علم و قدرت خودش را آورده تا سرزنشى به ايشان باشد، و سپس به عنوان تهديد سرنوشت امت‌هاى گذشته را نقل مى‌كند كه به جرم تكذيب حق چگونه هلاك و منقرض شدند.

(أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها وَ زَيَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ) كلمه فروج جمع فرجه يعنى سوراخ و شكاف است. و اگر كلمه سماء را مقيد كرد به كلمه فوقهم- بالاى سرشان به اين منظور بوده كه بفهماند هر چيز را انكار


[1] مجمع البيان، ج 9، ص 141.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 18  صفحه : 508
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست