نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 49
حمل كند، هر
چند درخواست شده خويشاوند درخواست كننده باشد مثل پدر يا مادر يا برادر يا خواهر.
(إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ أَقامُوا
الصَّلاةَ)- يعنى اينها كه تو را تكذيب مىكنند، از انذار تو سود نمىبرند و
اصلا انذار حقيقى نسبت به آنان محقق نمىشود، براى اينكه گفتيم دلهايشان مهر شده
است، تو تنها كسانى را به حقيقت انذار مىكنى و انذارت به آنان سود مىدهد كه از
پروردگار ناديده خود خشيت دارند، و نماز به پا مىدارند، كه بهترين عبادات و
مهمترين آنهاست.
و
كوتاه سخن اينكه: به خدا ايمان آورده، او را مىپرستند، يعنى آنان كه از پروردگار
خود به غيب يعنى به صرف انذار تو خشيت دارند، و نماز به پا مىدارند، نه اينكه قبل
از انذار تو از پروردگارشان خشيت دارند، و نماز به پا مىدارند، و سپس تو ايشان را
انذار مىكنى، تا گفته شود اين تحصيل حاصل است. پس آيه شريفه نظير آيه(إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً)[1]
است.
(وَ مَنْ تَزَكَّى فَإِنَّما يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ)- در اين
جمله خشيت و اقامه نماز كه در جمله قبلى بود، به عبارت خود را تزكيه
كند مبدل شد، تا اشاره باشد به اينكه مقصود اصلى از دعوت بشر به سوى توحيد و
انذار آنان، اين است كه نفوس بشر از رذايل و خرافات پاك شود، و پاك شدن نفس، به
خشيت او از خداى ناديده و اقامه نماز است.
و
اين جمله مطلب قبلى را تاكيد و تقرير مىكند، كه خدا را غنى و حميد معرفى مىكرد،
مىفرمايد: خدا از تزكيه شدن شما كه شما را بدان مىخواند استفاده نمىكند، بلكه
هر كس تزكى كند، به نفع خود تزكى كرده است.
آن
گاه آيه را با جمله(وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ)
ختم مىكند، تا دلالت كند بر اينكه تزكيه كسى كه تزكى كند هدر نمىرود، چون هر يك
از دو فريق به سوى پروردگارشان بازگشت مىكنند، و به طور قطع روزى خداوند به
حسابشان رسيدگى مىكند و پاداش و كيفر آنان را مىدهد و به اين گونه افرادى كه
تزكيه كردند، بهترين جزا را خواهد داد.
(وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ) ظاهرا اين
جمله عطف باشد بر جمله(وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ) و
در حقيقت تعليلى است به صورت تمثيل، تا بفهماند افرادى كه خود را تزكيه كردهاند،
با آنها كه تكذيب مىكنند، يكسان نيستند.
[1] من خود را مىبينم كه آب انگور مىگيرم. سوره يوسف، آيه 36.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 49