نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 17 صفحه : 310
و اما
اينكه: بعضى[1] از مفسرين
به روايت ابى بن كعب استدلال كردهاند بر صحت اين تفسير، و در آخر اضافه كردهاند
كه: سليمان (ع) اسبان را در راه خدا قربانى كرده، و لا بد قربانى اسب هم در شريعت
او جايز بوده، به هيچ وجه صحيح نيست، براى اينكه در روايت ابى، اصلا سخنى از
قربانى كردن اسب به ميان نيامد.
علاوه
بر اين- همان طور كه گفتيم- سليمان (ع) از عبادت غافل و مشغول به لهو و هوى نشده،
بلكه عبادتى ديگر آن را مشغول كرده. پس از بين همه وجوه همان وجه اول قابل اعتماد
است، البته اگر لفظ آيه با آن مساعد باشد، و گر نه وجه دوم از همه بهتر است.
[جسدى
كه بر تخت سليمان 7 افكنده شد جنازه فرزند او بوده كه براى آزمايش و
تنبيه او ميرانده شده و ...]
(وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ
أَنابَ) كلمه جسد به معناى جسمى است بىروح.
بعضى[2]
از مفسرين گفتهاند: مراد از جسدى كه بر تخت سليمان افتاد، خود سليمان (ع)
بوده كه خدا او را به مرضى مبتلا و آزمايش كرد، و تقدير كلام اين است كه:
القيناه على كرسيه كجسد لا روح فيه من شدة المرض- ما او را مانند جسدى بىروح از
شدت مرض بر تختش انداختيم .
ليكن
اين وجه صحيح نيست، براى اينكه هيچ گوينده فصيحى ضمير را از كلام حذف نمىكند، و
از كلامى كه ظاهرش انداختن جسدى بر تخت سليمان (ع) است، انداختن خود سليمان (ع) را
اراده نمىكند، آن هم گويندهاى كه كلامش فصيحترين كلام است.
مفسرين
ديگر اقوال مختلفى در مراد از آيه دارند، و هر يك از روايتى پيروى كرده و آنچه به
طور اجمال از ميان اقوال و روايات مىتوان پذيرفت، اين است كه: جسد نامبرده جنازه
كودكى از سليمان (ع) بوده كه خدا آن را بر تخت وى افكند، و در جمله(ثُمَّ أَنابَ قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي) اشعار و بلكه دلالت است بر
اينكه: سليمان (ع) از آن جسد اميدها داشته، و يا در راه خدا به او اميدها بسته
بوده، و خدا او را قبض روح نموده و جسد بىجانش را بر تخت سليمان افكنده تا او
بدين وسيله متنبه گشته و امور را به خدا واگذارد، و تسليم او شود.
(قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي
إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ) از ظاهر سياق برمىآيد كه اين
استغفار مربوط به آيه قبلى و داستان انداختن جسد بر