نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 16 صفحه : 472
تنها مخصوص
رسول خدا 6 بود، كه از ناحيه خدا مامور شد همسرانش را مخير كند، و او هم از باب
امتثال امر خدا اين كار را كرد، تازه اگر همسرانش جدايى را اختيار مىكردند رسول
خدا 6 طلاقشان مىداد، و صرف اختيار زنان طلاق نمىشود، خداى تعالى هم به مساله
طلاق تصريح كرده، و فرموده:(قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها
فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلًا)[1].
و
در مجمع البيان آمده كه واحدى به سند خود از سعيد بن جبير، از ابن عباس روايت كرده
كه گفت: رسول خدا 6 با حفصه (دختر عمر) نشسته بودند با هم مشاجره كردند و رسول
خدا 6 پرسيد: ميل دارى مردى بين من و تو حكم شود؟ حفصه عرضه داشت: آرى.
پس
كسى را فرستاد نزد عمر، عمر وقتى آمد به دخترش گفت: حرف بزن، حفصه گفت: يا رسول
اللَّه 6 تو سخن بگو، ولى غير از حق چيزى مگو، عمر چون اين بشنيد، دست بلند كرد
و محكم به صورت دخترش زد، و اين سيلى را دو باره تكراركرد. رسول خدا 6 به عمر
فرمود: دست نگه دار، پس عمر به دخترش گفت: اى دشمن خدا، رسول خدا 6 جز حق
نمىگويد، به آن خدايى كه او را به حق مبعوث كرده، اگر احترام محضر او نبود دست
خود را نگه نمىداشتم، آن قدر مىزدم تا بميرى، رسول خدا 6 برخاست و به بالا
خانهاى كه داشت رفت، و تا يك ماه با احدى از همسرانش نياميخت، و در همان غرفه
صبحانه و شام مىخورد، پس خداى تعالى اين آيات را فرو فرستاد[2].
و
در خصال از امام صادق (ع) روايت شده كه فرموده: رسول خدا 6 با پانزده زن ازدواج
كرد، و با سيزده نفر از آنان در آميخت، و چون از دنيا رفت نه نفر از آنان همسرش
بودند، و اما آن دو نفرى كه آن جناب با ايشان آميزش نكرد، يكى عمرة بود، و ديگرى سنا،
و اما آن سيزده نفرى كه با ايشان بياميخت، اول خديجه دختر خويلد بود، و بعد از او
با سوده دختر زمعه ازدواج كرد، و سپس با ام سلمه كه نامش هند، و دختر ابى اميه
بود، و سپس با ام عبد اللَّه عايشه دختر ابى بكر، و آن گاه با حفصه دختر عمر، و
سپس با زينب