نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 15 صفحه : 77
كندن جماعتى است براى جنگ و امثال آن[1] پس، معناى آيه اين مىشود كه: خداى
تعالى به اين منظور شما را داراى حس و عقل كرده و هستى شما را در زمين ايجاد
نموده- و يا بگو: هستى شما را متعلق به زمين كرد- تا دوباره شما را جمع نموده و به
لقاء خود بازگشت دهد.
(وَ هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ
اللَّيْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ)
معناى آيه روشن است. و جمله(وَ هُوَ الَّذِي
يُحْيِي وَ يُمِيتُ) از نظر معنا مترتب بر جمله
قبل است، و معناى مجموع آن دو جمله اين مىشود: وقتى خدا شما را داراى چشم و گوش و
قلب و بالأخره داراى علم، خلق كرد، و هستى شما را در زمين پديد آورد تا به سوى او
محشور شويد، پس لازمه آن اين مىشود كه زنده كردن و ميراندن، سنتى هميشگى باشد،
چون علم متوقف بر زنده كردن، و حشر متوقف بر ميراندن است.
(وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ)- اين جمله نيز مترتب بر جمله قبل است، چون زندگى و سپس مردن صورت
نمىگيرد، مگر با مرور زمان و آمدن شب پس از روز و روز پس از شب، تا عمر تمام شود
و اجل فرا رسد. اين در صورتى است كه مقصود از اختلاف شب و روز، آمدن يك شب بعد از
يك روز باشد. و اما اگر مراد از آن، كوتاهى و بلندى شبها و روزها باشد، در آن صورت
مقصود از جمله مذكور اشاره به فصول چهارگانه سال خواهد بود كه زاييده كوتاهى و
بلندى شبها و روزها است و با پديد آمدن چهار فصل امر روزى دادن حيوانات و تدبير
معاش آنها تمام مىشود، هم چنان كه در جاى ديگر فرموده:(وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِينَ)[2].
پس مضامين آيات سهگانه همه به هم مترتب است، و هر يك مترتب بر ما
قبل خويش است چون انشاء سمع و بصر و فؤاد كه همان حس و عقل انسانى است جز با حيات
و زندگى مادى و سكونت در زمين تا مدتى معين صورت نمىگيرد، و آن گاه بازگشت به سوى
خدا كه آن هم مترتب بر زندگى و مرگ است، لازمهاش عمرى است كه با انقضاى زمان
منقضى شود، و نيز رزقى كه با آن ارتزاق كند.
پس اين سه آيه به يك دوره كامل از تدبير انسانها، از روزى كه خلق
مىشوند تا روزى كه به سوى پروردگار خود باز مىگردند اشاره دارد. و نتيجهاش
اثبات اين معنا است