نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 15 صفحه : 68
وقتى مردمى به اين چنين حياتى معتقد نباشند،
ديگر گفتگوى با آنان از ساير اصول دين و فروع عملى آن، اثرى ندارد.
و به بيانى ديگر: دين حق عبارت است از مجموعهاى از تكاليف اعتقادى و
عملى و اين تكليفها جز با مساله حساب و جزاء تمام نمىشود، (چون اگر بنا باشد به
نيكوكار مزد و به بدكار كيفر داده نشود، او اميدى به كار نيك و ترسى از كار زشت
خود ندارد، و در نتيجه تكليف به كار نيك و اجتناب از كار زشت لغو و بيهوده مىشود)
و قرآن كريم روز قيامت را براى پاداش و كيفر معين فرموده و چون كفار به روز قيامت
ايمان ندارند ديگر دين در نظر آنان مفهومى ندارد و آنها حياتى جز حيات مادى دنيا
براى خود سراغ ندارند، در نتيجه سعادت و خوشبختى را جز رسيدن به لذائذ مادى و تمتع
به لذات شكم و پايين شكم نمىبينند و لازمه آن همين است كه جز هوى و خواهش نفس را
پيروى نكنند، حالا اين خواهش نفسانى موافق با حق باشد يا مخالف با آن.
پس خلاصه اين دو آيه اين شد كه: اينها به تو ايمان نخواهند آورد، چون
تو ايشان را به سوى صراط مستقيم مىخوانى و اينها جز انحراف از راه هدفى ندارند.
( وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ) ...(وَ ما يَتَضَرَّعُونَ )
كلمه لجاج به معناى سر سختى و عناد در انجام عملى است كه نبايد انجام
داد. و كلمه عمه به معناى تردد در كارى به خاطر تحير و سرگردانى است،
اين معانى را راغب ذكر كرده[1] و صاحب
مجمع البيان در معناى استكانت گفته كه به معناى خضوع است، از باب
استفعال از ماده كون و معنايش اين است كه نخواستند بر صفت خضوع باشند[2].
و جمله و لو رحمناهم بيان و تاييد عدول ايشان از صراط
است، مىفرمايد: اگر ما به ايشان رحم كنيم و گرفتاريشان را برطرف سازيم، باز رو به
ما نمىآورند و با شكر خود نعمت ما را مقابله و تلافى نمىكنند، بلكه بر تمرد خود
از حق و لجاجت در باطل اصرار مىورزند و در طغيان خود تردد نموده و مىخواهند به
آن ادامه دهند، پس رحمت ما به اينكه رفع گرفتارى از آنها كنيم فايدهاى به حالشان
ندارد، هم چنان كه تخويف ما به عذاب و نقمت سودى برايشان ندارد، چون ما بارها آنها
را به عذاب خود گرفتيم، مع ذلك به درگاه پروردگار خود خضوع نكردند پس اينها نه
صراط حق به دردشان مىخورد و نه رحمت و كشف ضر و