responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 15  صفحه : 527

كه در ذيل جمله‌(فَهُمْ يُوزَعُونَ) فرمود: يعنى جلو لشكر را مى‌گرفتند تا دنباله آنان برسد و يك جا جمع شوند[1].

و در احتجاج از امير المؤمنين (ع) روايت كرده كه در حديثى فرمود: در پاره‌اى از لهجه‌هاى عرب ناظره به معناى منتظره است، مگر نشنيدى كلام خداى عز و جل را كه مى‌فرمايد:(فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ) كه معنايش منتظره است‌[2].

و در بصائر به سند خود از جابر از ابى جعفر (ع) روايت كرده كه فرمود: اسم اعظم خدا از هفتاد و سه حرف تشكيل شده، كه از آن يك حرفش نزد آصف بوده و با آن تكلم كرد، زمين بين سليمان و بلقيس خسف شد و او تخت را با دست خود گرفته از آنجا برداشت و اينجا گذاشت، دوباره زمين به حال اولش برگشت. و اين تحويل و تحول در كمتر از يك چشم بر هم زدن صورت گرفت، در حالى كه از آن هفتاد و سه حرف، هفتاد و دو حرفش نزد ما است و يكى نزد خداى تعالى است، كه آن را براى علم غيب خودش نگاه داشته است و عين حال لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم [3] مؤلف: اين معنا از امام صادق (ع) نيز نقل شده‌[4] و مرحوم كلينى آن را در كافى از جابر از امام باقر و نيز از نوفلى از ابى الحسن صاحب عسكر (ع) روايت كرده است‌[5].

و اينكه فرمود: اسم اعظم از اين قدر حرف تشكيل شده و نزد آصف يك حرف از آن بوده، كه با گفتن آن چنين و چنان شد، منافات با مطلبى كه ما در باره اسم اعظم گفتيم ندارد، چون ما در آنجا گفتيم اسم اعظم از مقوله الفاظ نيست، اين روايت هم نمى‌گويد از مقوله الفاظ است، بلكه سياق آن دلالت دارد بر اينكه مرادش از حرف، حروف لفظى نيست و تعبير به حرف از باب اين است كه خواسته است با زبان مردم حرف بزند، مردمى كه معهود در ذهنشان از اسم، اسم لفظى و مركب از حروف ملفوظه است.

[چند روايت در باره اسم اعظم و اينكه وصى سليمان 7 (آصف بن برخيا) اسم اعظم را مى‌دانسته و اشاره به وجوهى در باره آوردن تخت بلقيس‌(قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ)]

و در مجمع در ذيل جمله‌(قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ) گفته است: در معناى اين جمله چند وجه است ... پنجم اينكه زمين برايش درهم پيچيده شد، و اين معنا از امام صادق‌


[1] تفسير قمى، ج 2، ص 129.

[2] احتجاج، ج 1، ص 362.

[3] بصائر الدرجات، ص 208، ح 1.

[4] بصائر الدرجات، ص 209، ح 7.

[5] كافى، ج 1، ص 230، ح 1- 2.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 15  صفحه : 527
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست