نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 15 صفحه : 280
زمين، كه محل زندگى بشر است.
بعضى[1] از مفسرين
گفتهاند: مراد اين است كه آسمان را ابرها پاره مىكنند، هم چنان كه در آيه(هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي
ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ إِلَى اللَّهِ
تُرْجَعُ الْأُمُورُ)[2] بدان اشاره دارد كه گفتگويش در تفسير خود آن گذشت.
و اگر از واقعه قيامت تعبير به تشقق كرد، نه به تفتح و امثال آن،
براى اين بود كه دلها را بيشتر بترساند، و همچنين تنوين در كلمه
تنزيلا باز براى رساندن عظمت آن روز است.
[بيان جمله:(الْمُلْكُ
يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ) و وجه اينكه
فرمود: قيامت بر كفار روزى بس دشوار است ]
(الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ كانَ
يَوْماً عَلَى الْكافِرِينَ عَسِيراً) يعنى ملك مطلق آن
روز حقى است ثابت براى رحمان، چون آن روز ديگر تمامى اسباب از كار افتاده، و
روابطى كه بين آنها و مسببات بود گسيخته مىگردد، و در چند جا از اين كتاب مكرر
گذشت كه: مراد از اينكه آن روز ملك براى رحمان مىشود، اين است كه آن روز براى همه
ظاهر مىشود كه ملك و حكم تنها از آن خدا بوده و بس، و هيچ يك از اسباب بر خلاف
آنچه مردم مىپنداشتند استقلالى از خود نداشتند.
و وجه اينكه فرمود: و قيامت بر كفار روزى بس دشوار است
اين است كه كفار تا در دنيا بودند به خاطر ركون و اعتمادى كه به اسباب ظاهرى
داشتند، و به خاطر غورى كه در زندگى زمينى خود كرده بودند، با اينكه زندگى آن چون
نخ پوسيدهاى نابود شدنى بود، و به خاطر اينكه از سبب حقيقى كه مالك حقيقى است، و
نيز از زندگى دائمى، و جاودانى خود منقطع شدند، پس ناگزير در آن روز چشم باز
مىكنند، در حالى كه ملاذ و پناهى براى خود نمىيابند.
و بنا بر اين كلمه ملك مبتدا و كلمه حق خبر
آن خواهد بود و اگر حق را معرفه آورده، براى اين بود كه انحصار را بفهماند و
كلمه يومئذ ظرف است براى ثبوت خبر براى مبتداء، و فايده تقييد اين است
كه حقيقت امر در آن روز ظاهر مىشود، و گرنه حقيقت ملك هميشه براى خدا است، چه در
دنيا و چه در آخرت، فرق آخرت با دنيا اين است كه در قيامت ملك صورى از اشياء بر
طرف مىشود، ولى در غير قيامت اين ملكيت صورى محفوظ است.
ولى بعضى[3] از مفسرين
گفتهاند: ملك در اينجا به معناى مالكيت است، و كلمه