نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 15 صفحه : 219
بلخى حكايت كرده كه ميان على و عثمان در
خصوص زمينى كه عثمان از على خريدارى كرده بود نزاعى رخ داد، و علت آن اين بود كه
در آن زمين سنگهايى بيرون آمد، عثمان آن را عيب زمين دانسته، مىخواست به آن جهت
معامله را فسخ كند، و على زير بار نمىرفت، و مىگفت: ميان من و تو رسول خدا 6
حكم باشد حكم بن ابى العاص به عثمان گفت: اگر حكومت را به پسر عم او واگذارى به
نفع او حكم مىكند، زنهار، تن به حكومت او ندهى، به اين مناسبت اين آيات نازل شد.
اين حكايت و يا قريب به آن از امام ابى جعفر (ع) نيز روايت شده[1].
مؤلف: و در تفسير روح المعانى از ضحاك روايت شده كه گفت: نزاع ميان
على و مغيرة بن وائل بود، و داستان را قريب به همان حكايت بالا آورده[2].
و در مجمع البيان در ذيل آيه:(إِنَّما
كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ ...)، از ابى جعفر (ع) روايت
آورده كه گفت: منظور در اين آيه امير المؤمنين (ع) است[3].
و در الدر المنثور در ذيل آيه(فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ
...) مىگويد: ابن جرير و ابن قانع و طبرانى، از علقمة بن وائل حضرمى، از
سلمة بن يزيد جهنى، روايت كرده كه گفت: من عرضه داشتم: يا رسول اللَّه 6 بعد از
تو تكليف ما با امرايى كه بر ما حكومت مىكنند چيست؟ اگر چنانچه احكام خدا را به
نفع خود و به ضرر ما تفسير كنند، و در نتيجه حق ما را كه خدا برايمان قرار داده از
ما سلب نمايند مىتوانيم با آنان قتال نموده، دشمنشان بداريم؟ رسول خدا 6 فرمود:
آنان مسئول وظايف خويش و شما مسئول وظايف خويشيد[4].
مؤلف: و در معناى اين روايت پارهاى روايات ديگر نقل شده، ليكن، هيچ
شكى نبايد كرد در اينكه اسلام با روح احياى حق و اماته باطل كه در آن هست هرگز
اجازه نمىدهد كه ستمكاران متجاهر به ظلم بر مردم مسلط شوند، و هرگز اجازه سكوت و
تحمل ظلم را از ياغيان فاجر به مردمى كه قدرت بر رفع ظلم را دارند نمىدهد.
در ابحاث اجتماعى امروز نيز روشن شده كه استبداد واليان ديكتاتور، و
افسار گسيختگى آنان در تحكم و زورگوييشان بزرگترين خطر و پليدترين آثار را در
اجتماع دارد، كه