نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 419
و مىفهماند كه ابراهيم خود لايق چنان رشدى
بود، مؤيد اين معنا جمله (وَ كُنَّا بِهِ عالِمِينَ)-
ما هم او را مىشناختيم است، و اين كنايه است از علم به خصوصيات حال او، و
مقدار استعدادش.
و معناى آيه اين است كه سوگند مىخورم كه ما به ابراهيم داديم آنچه
را كه وى مستعد و لايق آن بود، و آن عبارت بود از رشد، و رسيدنش به واقع، و ما او
را از پيش مىشناختيم. و همانطور كه گذشت مراد از آنچه خداى سبحان به ابراهيم داد،
همان دين توحيد و ساير معارف حقه است كه ابراهيم (ع) بدون تعلم از معلمى، و يا
تذكر مذكرى، و يا تلقين ملقنى، با صفاى فطرت و نور بصيرت خود درك كرد.
كلمه تمثال ، به معناى هر چيزى است كه صورتگرى شده باشد،
كه جمع آن تماثيل مىآيد، و كلمه: عكوف به معناى روى
آوردن به سوى چيزى و ملازمت و مداومت بر تعظيم آن است، راغب در معناى آن چنين
گفته[1].
و مقصود آن جناب از كلمه اين تماثيل همان بتهايى است كه
به منظور پرستش و پيشكش قربانى نصب كرده بودند، و پرسش آن جناب از حقيقت آنها براى
اين بود كه از خاصيت آنها سر در آورد، چون اين سؤال را در اولين بارى كه به داخل
اجتماع قدم نهاد كرده، وقتى وارد اجتماع شده، اجتماع را اجتماعى دينى يافته، كه
سنگ و چوبهايى را مىپرستيدند و با اين همه سؤال او دو سؤال است يكى از پدر و
ديگرى از قوم و سؤالش از پدر قبل از سؤال از مردم بوده، چنان كه از آيات سوره
انعام چنين بر مىآيد، و معناى آيه روشن است.
(قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِينَ).
اين جمله جوابى است كه مردم به وى دادند، و چون برگشت سؤال آن جناب
از حقيقت اصنام به سؤال از علت پرستش آنها است لذا ايشان هم در پاسخ دست به دامان
سنت قومى خود شده، گفتند: اين عمل از سنت ديرينه آباء و اجدادى ما است.
و وجه اينكه در ضلال مبين بودهاند، همان است كه به زودى در محاجه با
قوم و بعد از شكستن بتها، خاطر نشان مىكند و مىفرمايد: (أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ
شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ)- آيا به جاى خدا چيزى را
مىپرستيد كه نه منفعتى برايتان دارد، و نه ضررى؟ .