نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 409
و اين جمله اضراب از جمله لا
يكفون است كه در آيه قبلى قرار داشت، نه از جمله مقدر، تا بخواهد
بگويد آيات بر حسب اقتراح و دلخواه آنان نمىآيد بلكه ناگهانى فرا
مىرسد ، و نه از جمله(لَوْ يَعْلَمُ
الَّذِينَ كَفَرُوا)، هم چنان كه[1]
بعضى گفتهاند، و كلمه لو را در معناى نفى گرفته تقدير را چنين
دانستهاند كه: كفار از آن روز خبر ندارند، بلكه آن روز ناگهانى
مىرسد . براى اينكه هيچ يك از اين دو معنا موافق با سياق نيست.
و معناى آمدن آتش به طور ناگهانى، اين است كه نمىدانند از كجا
مىآيد و به ايشان احاطه پيدا مىكند، و همين معنا لازمه آن توصيفى است كه خداى
تعالى از آتش دوزخ كرده و فرموده:(نارُ اللَّهِ
الْمُوقَدَةُ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ)[2] و يا فرموده: (فَاتَّقُوا النَّارَ
الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ)[3]
و يا فرموده:(إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ
جَهَنَّمَ)[4].
و معلوم است كه آتشى كه چنين وصفى دارد باطن انسان را مانند ظاهرش
فرا مىگيرد، و شمولش نسبت به باطن كمتر از ظاهر نيست، و مانند آتش دنيا نيست كه
متوجه تنها ظاهر بدن مىشود، و در نتيجه از يك سو متوجه مىشود، و ظاهر را قبل از
باطن مىسوزاند، و نيز در نتيجه مهلتى مىدهد كه انسان از يك سوى ديگر فرار كند، و
يا چارهاى بينديشد، و يا جا خالى بدهد، و يا حائلى ميان خود و آن به وجود آورد، و
يا بر كسى پناهنده شود، ولى آتش دوزخ چنين نيست، بلكه همانطور كه جان آدمى با آن
است، آن آتش هم با آدمى است، همانطور كه نمىتوان جان را به طرفى نهاده خود به
طرفى ديگر رفت، آتش دوزخ نيز چنين است، و ميان آدمى و آن اختلاف جهت نيست، و مهلت
هم نمىپذيرد، و مسافتى ميان آدمى و آن نيست، و وقتى فرا مىرسد جز حيرت و حسرت
هيچ چارهاى ديگر براى كسى نمىماند پس معناى آيه و خدا (داناتر است) اين است كه:
نمىتوانند آتش را از پيش رو، و از پشت سر خود دفع كنند بلكه وقتى مىرسد از جايى
مىرسد كه خودشان هم نمىدانند، و ناگهانى هم مىرسد، و ديگر نمىتوانند آن را رد
نموده و يا از آمدنش مهلت بگيرند.
در مجمع البيان گفته: فرق ميان سخريه و هزء ،
اين است كه سخريه در معناى ذلت خواهى است، چون تسخير به معناى ذليل و رام كردن
است، و اما هزء، به معناى پائين