نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 355
(وَلِيًّا مُرْشِداً ).
(وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ)- كلمه ايقاظ جمع يقظ و يقظان
(بيدار)، و كلمه رقود جمع راقد (خواب رفته) است. و در
كلام اشاره است به اينكه در حال خواب چشمهايشان باز بوده است، زيرا مىفرمايد: تو
آنان را بيدار خيال مىكنى ولى خوابند.
(وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ
الشِّمالِ) مقصود اين است كه آنان را يك بار از طرف شانه چپ به راست و بارى
ديگر از راست به چپ مىگردانيم تا بدنهايشان كه به زمين چسبيده نپوسد، و زمين
لباسها و بدنهايشان را نخورد، و قواى بدنيشان در اثر ركود، و خمود و بىحركتى در
مدتى طولانى از كار نيفتد.
(وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ)- كلمه وصيد به معناى درگاه خانه است و بعضى[1] گفتهاند به معناى آستانه خانه
است، و معناى آيه اين است كه: اصحاب كهف كه وضعشان را گفتيم، در حالى آن وضع را
داشتند كه سگشان ذراع دست خود را روى زمين پهن كرده بود، اين جمله در ضمن از اين
معنا هم خبر مىدهد كه سگ اصحاب كهف همراه ايشان بوده، و ما دام كه آنان در كهف
بودهاند آن حيوان نيز با ايشان بوده است.
(لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً
وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً)- اين جمله از اين معنا خبر
مىدهد كه وضع اصحاب كهف در همين حالى كه به خواب رفتهاند آن قدر هائل و وحشتناك
بوده كه اگر كسى از نزديك ايشان را مىديد از ترس و از خطرى كه از ايشان احساس
مىكرد پا به فرار مىگذاشت، تا خود را از مكروهى كه گفتيم از ناحيه آنان احساس
مىكند دور بدارد. و خلاصه قلب آدمى از ديدن آنان سرشار از وحشت و ترس مىگردد، و
از قلب به سراسر وجود انسان دويده، سراپاى او را پر از رعب و وحشت مىكند.
سخنى كه ما در خطاب لوليت و لملئت داريم
همان حرفى است كه در خطاب(وَ تَرَى
الشَّمْسَ) گفتيم، و ديگر تكرار نمىكنيم.
از توضيحى كه گذشت دو نكته روشن گرديد، يكى اينكه چرا فرمود از
ترس از ايشان پر مىشوى و نفرمود دلت پر از ترس مىشود . دوم
اينكه چرا اول فرمود(لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ
فِراراً) و سپس فرمود:(وَ لَمُلِئْتَ
مِنْهُمْ رُعْباً) نكته اولى احتياج به تكرار ندارد، ولى
در باره دومى مىگوييم فرار به معناى دور كردن خويش است، از مكروه. و
فرار معلول توقع رسيدن مكروه است، نه معلول ترس كه حالتى است درونى و تاثرى است كه
در قلب پيدا