نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 13 صفحه : 340
انسانها هم وقتى روز موعود را مىبينند خيال
مىكنند يك روز و يا پارهاى از يك روز در دنيا مكث كردهاند، و چنانچه از اصحاب
كهف سؤال شد(كَمْ لَبِثْتُمْ)
و آنها گفتند:(لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ
يَوْمٍ) از همه انسانها نيز در روز موعود سؤال مىشود:(كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ قالُوا لَبِثْنا
يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ)[1]
و نيز مىفرمايد:(كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما
يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ)[2].
پس آيت اصحاب كهف در بين ساير آيات الهى پيشامدى نوظهور و عجيب نيست،
بلكه داستانى است كه همه روزه، و تا شب و روزى هست، تكرار مىگردد.
پس گويا خداى تعالى بعد از آنكه فرمود:(
فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا
الْحَدِيثِ أَسَفاً) ...(صَعِيداً جُرُزاً ) رسول گرامى خود را خطاب مىكند كه: گويا
تو متوجه نشدى كه اشتغال مردم به دنيا و ايمان نياوردنشان به اين داستان به خاطر
تعلقى كه به زينتهاى زمين دارند، خود آيتى است نظير آيت خوابيدن اصحاب كهف در
غار، و به همين جهت اندوهناك شدى تا حدى كه خواستى از غصه خودت را بكشى، و خيال
كردى كه داستان اصحاب كهف يك داستان استثنايى و نوظهور و عجيب است، و حال آنكه اين
داستان عين داستان زندگى مردم دنياپرست است.
و اگر صريحا رسول گرامش را خطاب نكرد خواست تا نسبت غفلت به ساحت
مقدس او نداده باشد، علاوه بر اينكه كنايه از تصريح رساتر است.
اين آن معنايى است كه با تدبر در وجه و چگونگى اتصال اين داستان با
آيات قبلش به دست مىآيد. و به همين منوال آيات بعدى هم- كه مربوط به آن دو مرد
است كه يكى از آنها صاحب دو باغ بود و آيات بعد از آن، كه مربوط است به قصه موسى و
همسفرش- معنا مىشود كه به زودى بيانش خواهد آمد. البته مفسرين ديگر در وجه اتصال
آيات اين قصه به ما قبل خود وجوه ديگرى ذكر كردهاند كه موجه نيستند، و فائدهاى
در نقل آنها نيست.