نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 12 صفحه : 315
قابل جعل نيست تا
بنشينيم بحث كنيم در اينكه چه كسى اين بيراهه و ضلالت را جعل و ايجاد كرده است، و
اگر در مواردى ضلالت گمراهان را به خدا نسبت داده معنايش هدايت نكردن است.
با اين حال
اگر شما بگوئيد پس چرا در آيه(يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي
مَنْ يَشاءُ)[1] و آيه(يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً)[2] فرموده هر
كه را بخواهد هدايت مىكند، و هر كه را بخواهد گمراه مىكند؟ در جواب مىگوئيم اين
گمراه كردن بخاطر مجازات اعمالى است كه از فرد مستحق ضلالت سر زده است، نه اينكه
گمراه كردن ابتدايى باشد چنان كه جمله(وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا
الْفاسِقِينَ)[3] آن را تفسير
كرده و فهمانده است كه وقتى انسان فسق و تباهى را پيشه خود كند و به سوء اختيار
خود از زى عبوديت خدا بيرون آيد، يعنى خداى را نافرمانى كند و رجوع هم نكند، اين
روش، ضلالت ابتدايى آدمى و شروع به ضلالت است، كه از ناحيه خود انسان سر مىزند، و
مستند به خود آدمى است، و در صورتى كه انسان از آن بازگشت نكند خدا او را به
ضلالتى بيشتر مجازاتش مىكند و در حالت ضلالتش ثابت مىكند.
و اينكه
گفتيم ضلالت ابتدايى از ناحيه خود بشر شروع مىشود براى اين است كه خداى تعالى بشر
را، هم از طريق فطرت و هم بوسيله دعوت انبياء هدايت كرده و راه را يادشان داده است
پس اگر كسى با اين حال راه را گم مىكند خودش مىكند.
از اينجا به
نوعى ديگر از نعمتهاى خدا اشاره مىشود كه همه از روئيدنىها هستند كه بشر و غير
بشر از آنها استفادههاى غذايى مىكنند، و عواملى كه در پيدايش آنها دخالت دارند،
از قبيل تاريكى شب، روشنى روز، آفتاب، ماه، و امثال اين عوامل را بر مىشمارد و
لذا سياق قبلى را عوض كرده و فرمود:(هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ
السَّماءِ) و حال آنكه اگر سياق قبلى را رعايت مىكرد مىبايست مىفرمود:(أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ).
كلمه
تسيمون از ماده اسامه است كه به معناى چريدن چهارپايان است، و حيوان
سائمه را هم از اين باب سائمه مىگويند. (حيوانى كه خودش مىچرد و برايش علوفه
[1] هر كس را بخواهد گمراه و هر كس را بخواهد هدايت مىكند. سوره
فاطر، آيه 8.
[2] گمراه مىكند بوسيله آن( مثل) بسيارى را و هدايت مىكند
بوسيله آن بسيارى را. سوره بقره، آيه 26.
[3] و گمراه نمىكند بوسيله آن مگر فاسقان را. سوره بقره، آيه
26.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 12 صفحه : 315